
پای بندی به مسائل شرعی در سیره شهید مهدی خندان
مهدی خیلی به مسائل شرعی پای بند بود. بعد از عملیات والفجر یک تهران بود. هر وقت می خواست بیاید خانه با خودش نان می آورد. با تعجب گفتم: تو که نان روستای خودمان را می پسندیدی، پس چرا با […]
مهدی خیلی به مسائل شرعی پای بند بود. بعد از عملیات والفجر یک تهران بود. هر وقت می خواست بیاید خانه با خودش نان می آورد. با تعجب گفتم: تو که نان روستای خودمان را می پسندیدی، پس چرا با […]
شغل آقا مهدی جمع کردن ضایعات و نان خشک و پلاستیک و این طور چیزها بود. همیشه کلیه درد داشت. محکم می بستشان. ضایعات را از دوره گردها می خرید و عمده ای می فروخت. اصلا بابت کارش حجالت نمی […]
شهید مدرس آن چنان با ساده زیستی خو گرفته بود که حتی نمایدگی مجلس هم نتوانست ذره ای در اخلاق و منش ایشان تدثیر بگذارد. برش اول: روزی آقا دیر به خانه آمدند. به خواهرشان “زهرا بیگم” گفتند: «همشیره! مقداری […]
علی آقا بعد از عملیات والفجر ۲، رسم سرکشی به خانواده شهدا را راه انداخت. دیگر همه بچه ها می دانستند بیشتر و پیشتر از خانواده خود، باید از خانواده شهدا دلجویی کنند. خودش با عصا جلو می افتاد و […]
عباس عاشق پرواز بود. پدرم همیشه بهش می گفت: عباس! بیا از این شغل خلبانی دست بردار. شغل خطرناکیه. بیا توی همین بازار حجره ای بگیر و دست به کار شو. عباس می گفت: من مرد آسمون هام. روی زمین […]
از همان روزهای اول جنگ پادگان ابوذر در منطقه سرپل ذهاب از اهداف اصلی ارتش بعث بود و برای اشغال آن تلاش می کرد. اما خلبانان هوانیروز با همان امکانات موجود خواب های دشمتن را اشفته ساختند. خبر انهدام ۱۵۰ […]
آقا سید همیشه دست به خیر بود. جبهه و پشت جبهه اش هم فرقی نمی کرد. در جبهه گاهی مبلغی به نیرهایش می داد و می گفت: «این پول پیشت باشه لازمت میشه. ببر برای زن و بچه ات». هیچ […]
ابوالفضل دلش برای کمک و دستگیری از دیگران می تپید. برش اول: خیلی مراعات سربازان متأهل را می کرد. هر ماه از افسرها کمک مالی جمع می کرد و به سربازان متأهلی که وضع خوبی نداشتند می داد. حتی بهشان […]
حسین نسبت به بیت المال خیلی حساس بود. برش اول: حسین رفته بود دوره آموزش دافوس. در نبود حسین، از طرف سپاه یک قطعه فرش برای مان آورده بودند. وقتی حسین آمد مرخصی و داستان فرش را به او گفتم […]
توی سردشت ماشین اکبر رفته بود روی مین. راننده شهید شده بود و اکبر هم چند تا از دندان ها و فکش آسیب دیده بود. توی بیمارستان بستری بود. یک بار عملش کرده بودند؛ اما فکش کج جوش خورده بود. […]
شیخ مثل همیشه که از خودروهای گذری و کرایه ای برای تردد استفاده می کرد. در سه راهی اهواز خرمشهر منتظر ماشین بود. پیرمردی را دید که بر روی گاری لکندی، نان هایی را برای فروش دارد که هر که […]
مصطفی از همه چیزش در این دنیا می گذشت. از هیچ کس هدیه ای قبول نمی کرد. یک بار مقام معظم رهبری به ایشان پانصد هزار تومان هدیه داده بود. پول در حساب بانک مرکزی بود. یک روز مرا با […]