
قدرت مدیریت بحران در سیره شهید رضا چراغی
رضا در بازسازی روحیه نیروها در بحران های شدید خبره بود. در مرحله بازسازی پس از عملیات فتح المبین گردان تیچ ۲۷ با کمبود شدید مهمات مواجه یودند. آن روز هم موقعی که داشتم به موقعیت گردان انصار می رفتم، […]
رضا در بازسازی روحیه نیروها در بحران های شدید خبره بود. در مرحله بازسازی پس از عملیات فتح المبین گردان تیچ ۲۷ با کمبود شدید مهمات مواجه یودند. آن روز هم موقعی که داشتم به موقعیت گردان انصار می رفتم، […]
عیسی همشه خنده رو بود و در اوج ناراحتی هم خنده از لبانش دور نمی شد. برش اول: بعد از عملیات والفجر ۸، توی پادگان قشله دیدمش. گفتم: راستی موسی برادرت شهید شد؟ خندید و گفت: انا لله و إنا […]
رضا خیلی روحیه شادی داشت و با همه می جوشید. آن روزهای اول تشکیل تیپ ۲۷ اگر شما سری به ساختمانهای دو کوه جدید می زدی، از هر اتاقی که صدای بگو بخند بچه ها بلند بود، باید یقین قطعی […]
علی یک بار هنگام بازگشت از جبهه، عینک آفتاب و کاپشن آمریکائی داشت. زنگ خانه شان را زد. مادرش آمد دم در و گفت با چه کسی کار دارید؟ گفت: با جواد (برادر کوچک ترش). مادر تا می رود تا […]
عبد الله خیلی خوش صحبت بود. بی لبخند دیده نمی شد. می گفت: از صبح که از خواب بیدار می شوید، اگر به همه لبخند بزنید و آنها را شاد کنید، برای تان حسنه نوشته می شود. آشنا که می […]