حریم دلبستگی های شهید کاظم نجفی رستگار
کاظم عازم لبنان بود. وقت خداحافظی، وصیت ها و نصیحت ها را داخل اتاق گفت. وقتی می خواستم پا را از اتاق بگذارم بیرون، گفت: از این به بعد، خداحافظی ما تا همین جا توی اتاق. نمی خواهم بیایی بدرقه […]
کاظم عازم لبنان بود. وقت خداحافظی، وصیت ها و نصیحت ها را داخل اتاق گفت. وقتی می خواستم پا را از اتاق بگذارم بیرون، گفت: از این به بعد، خداحافظی ما تا همین جا توی اتاق. نمی خواهم بیایی بدرقه […]
وارد مهمان خانه شدیم. مهدی گفت: هر کس هر چیزی دوست دارد سفارش دهد. تا آماده شدن غذا وضو گرفته و نماز خواندیم. سر میز غذا که نشستیم دیدیم مهماندار یک کاسه سوپ گذاشت جلوی آقا مهدی. فکر کردم پیش […]
قبل از عملیات کربلای چهار بود. جلسه ای در قرارگاه مرکزی با حضور فرمانده کل سپاه، محسن رضایی. هر فرمانده گردان باید می ایستاد و طرح مانور خودش را توضیح می داد. نوبت به شهید علی باقری رسید. گفت: آقا […]
ولی الله از جبهه که می آمد، مهلت تکان خوردن هم به من نمی داد و همه کارها را انجام می داد. می گفتم: خسته ای، استراحت کن. می گفت: وقتی من نیستم، خیلی سختی می کشی؛ اما حالا که […]
نزدیک ظهر بود. تریلی های مهمات از راه رسیدند. هر چه گشتم، کسی را برای تخلیه آنها نیافتم. به ناچار در کلاس عقیدتی جلال رفته و موضوع را مطرح کردم. جلال مسئله را با شاگردانش مطرح کرد . کلا س […]
پیام مقام معظم رهبری (رئیسجمهور وقت) به مناسبت شهادت سردار شهید محمدتقی رضوی: بسمه تعالی اربعین شهادت مجاهد خستگیناپذیر و سردار رشید اسلام، معاونت فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه خاتمالانبیاء، شهید بزرگوار محمدتقی رضوی را که پس از تلاشهای بزرگ و […]
ربنا افرغ علینا صبراً و ثبت اقدامنا و النصرنا علی القوم الكافرین با درود و سلام به پیشگاه آقا امام زمان(عج) و امام خمینی و امت شهیدپرور اسلام. اول از همه، از خداوند متعال میخواهم که گناهان این بنده نافرمان […]
«بسم الله الرحمن الرحيم» « … فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم » (همانا خداوند از مؤمنان جان هايشان و مال شان را خريد و در مقابل براي آنها، بهشت را قرار داد و مؤمنان مي […]
«… مرحوم شهيد بروجردي بسيار فعال بود. يک بار در سال ۱۳۵۹ يا اوايل ۱۳۶۰ رفتم منطقه غرب. ايشان آن وقت در باختران بود و من از نزديک شاهد کار او بودم؛ اما چيزي که از شهيد بروجردي در آنجا […]
بسمه تعالی اين وصيت نامه رادر حالي مينويسم كه فردايش عازم سنندج هستم . با توجه به اينكه چندين بار در عمليات شركت كرده و ضرورت نوشتن وصيت نامه را حس كرده بودم؛ ولي هم فرصت نداشتم و هم اهميت […]
احسان؛ اولین فرزندمان تازه به دنیا آمده بود. فرصت استخدامی برای من پیش آمده بود. حمید خودش رفت فرم ثبت نام را برایم گرفت. روز امتحان احسان را نگه داشت تا بروم و برگردم. از امتحان که برگشتم، گفت: ببین […]
سال ۵۸ بود و حسین در شورای فرماندهی سپاه اهواز برای تقویت بخش های فرهنگی حضور فعالی داشت. موتور گازی داشت که پول آن را هم از برادرش کاظم قرض کرده بود و هر ماه قسط آن را می پرداخت. […]