شهید ولی الله چراغچی و نماز طوفان
رکود بر جبهه های غرب حاکم شده بود. فرماندهان مصمم بودند عملیاتی را انجام دهند و بهترین گزینه آزاد سازی ارتفاعات میمک بود. اما ستون پنجم هم بیکار ننشسته بود و خبرهای جبهه را به دشمن مخابره کرده بود. به […]
رکود بر جبهه های غرب حاکم شده بود. فرماندهان مصمم بودند عملیاتی را انجام دهند و بهترین گزینه آزاد سازی ارتفاعات میمک بود. اما ستون پنجم هم بیکار ننشسته بود و خبرهای جبهه را به دشمن مخابره کرده بود. به […]
بسمالله الرحمن الرحیم سلام بر مولا و سرورم سیدالشهدا، امام حسین(ع) و برادرش اباالفضلالعباس(ع). سلام بر سید و مولایم حضرت صاحب العصر والزمان، امام مهدی منتظر(عج). سلام بر زنده کننده قیام مسلمانان و بنیان گذار انقلاب اسلامی مبارک ایران؛ امام […]
انَّ الله اشتَري مِنَ الْمؤمِنينَ أنفُسَهُم وَ أموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّه يُقاتِلونَ في سَبيلِ الله فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُون . . . فَاستَبشِروا بِبَيعِكُم الّذي بايَعتُم به وَ ذلك هُوَ الفَوزُ العظيم. «همانا خداوند از مومنان جانشان و مالشان را خريد […]
وصیت نامه اول: خدايا! تو مي داني که در اين راه قدم نگذاشته ام مگر براي رضاي تو. پروردگارا! تو شاهدي که فقط براي رضاي تو به جبهه رفتم نه براي رياء که تو خود ميداني من در همه عمرم […]
قبل از ازدواج تمام شناخت من از علی این بود که یکی از فرماندهان جبهه سوسنگرد است و حالا زخمی شده و مردم گروه گروه می روند عیادتش. من هم یکی از آنهایی بودم که به او به چشم قهرمان […]
مراسم تحویل سال ۱۳۶۳ در قرارگاه با قرائت پیام امام خمینی برگزار شد. بعد از آن زیارت عاشورا خواندیم و عرض کردیم: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم». در همان حال بود که با خودم می گفتم: «یک […]
عبد العلی با جان و دل مطیع امام بود. وقتی می خواست قسم بخورد فقط می گفت: به جان امام. برش اول: سال ۱۳۶۳ قرار شد یکی از رزمندگان شاخص جهاد به دیدار خصوصی امام خمینی (ره) برود. این آرزوی […]
توی سردشت ماشین اکبر رفته بود روی مین. راننده شهید شده بود و اکبر هم چند تا از دندان ها و فکش آسیب دیده بود. توی بیمارستان بستری بود. یک بار عملش کرده بودند؛ اما فکش کج جوش خورده بود. […]
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد واله وسلم تسلیما. و درود خدا بر تمامی تلاشگران حق علیه باطل و بر امام عزیزم که مارا آگاهی بخشید و در هر فرصت به پاک کردن زنگار منیّت ها پرداخت […]
برش اول: مصیب مجیدی معاون علی آقا بود که به تازگی شهید شده بود. تمام فکر و ذکر علی آقا شده بود مصیب. این ایام مصادف شده بود با خرید عروسی ما. علی آقا جسمش با ما بود اما روحش […]
خدمت شما نور چشمهای خودم سلام علیکم. میبخشید از این که آخرین سلام خود را از راه دور به شما [عرض]میکنم، چون دیگر به دست بوسی شما نمیآیم. ان شاءالله که خدا توفیق شهادت نصیب من کند. خدایا! توبه مرا […]
آقا مصطفی فرمانده گردان مان بود. همیشه جلوتر از نیروهایش بود. صبح گاه هایی که برقرار می کرد به دل می چسبید. هر روز قبل از همه بیدار بود. همه را به خط می کرد و جلوتر از همه می […]