احترام به همسر در سیره شهید مهدی طیاری
حاج مهدی خیلی به من احترام می گذاشت و اهل بهانه گیری نبود: برش یک: اوایل ازدواج مان تجربه ام در خانه داری و آشپزی کامل نبود. حاجی ماکارونی را خیلی دوست داشت. یک روز ظهر پیشنهاد داد ماکارونی درست […]
حاج مهدی خیلی به من احترام می گذاشت و اهل بهانه گیری نبود: برش یک: اوایل ازدواج مان تجربه ام در خانه داری و آشپزی کامل نبود. حاجی ماکارونی را خیلی دوست داشت. یک روز ظهر پیشنهاد داد ماکارونی درست […]
♦ احمداز همان بچه گی علاقه خاصی به #گمنامی داشت. دوست نداشت برای کارهای خوبش توی چشم باشد و تعریف و تمجید شود. سوریه هم که رفت، اگر ما به فامیل نگفته بودیم، کسی نمی فهمید که به کجا می […]
وقتی محمود در تهران گرم دانشگاه و فعالیت های سیاسی بود، هر وقت که از تهران به همدان می آمد، با خودش کتاب های داستان مذهبی ویژه نوجوانان را می آورد و سعی می کرد هر طور که شده بین […]
شهر سنندج تازه از یوغ احزاب وابسته آزاد شده بود. محمد الان که کمی فرصت یافته بود دوست داشت پیش زندانی ها برود. وقتی می رفت زندان، اسلحه اش را می داد دست محافظ هایش و می رفت تو. محافظ […]
شهید مهدی طیاری مرخصی هم که می آمد برای ما نبود. همیشه به نیروهایش سر می زد و مثلا اگر یکی شان می خواست خانه ای بسازد، خودش را به آب و آتش می زد، تا برایش مصالح و سایر […]
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (احزاب/۲۳) «برخی از مومنان مردانی هستند که به عهدی که با خدا بستهاند کاملا وفا کردهاند تا به راه خدا […]
آخرین محرم حیات عباس بود. یکی دو روز قبل از شهادتش بود که هوای پادگان دو کوهه را کردیم. با هم از اندیمشک پیاده آمدیم دو کوهه. بین راه نوحه می خواندیم و گریه می کردیم. روی پل دوکوهه که […]
سید با توهین به شهدا کنار نمی آمد. روزِ همان شبی که قرار بود مجلس عقدش برگزار شود، از تربت حیدریه عازم مشهد بودیم. قرار بود در رباط سنگ تربت حیدریه منتظرش باشیم. با همان لباس کارش آمد. حاج آقای […]
محمود در نامه ای به برادرش عباس؛ در همان روزهای اولی که وارد دانشکده علم و صنعت شده بود، چنین نوشته است: امروز پنج شنبه است یعنی هجدهم ماه مبارک رمضان. ماه خودسازی هر انسان مسلمان. ماه نور؛ ماه هدایت؛ […]
از همان روزهای اول جنگ پادگان ابوذر در منطقه سرپل ذهاب از اهداف اصلی ارتش بعث بود و برای اشغال آن تلاش می کرد. اما خلبانان هوانیروز با همان امکانات موجود خواب های دشمتن را اشفته ساختند. خبر انهدام ۱۵۰ […]
در گرماگرم عملیات والفجر دو مأمور شدیم به تصرف ارتفاعات معروف به تپه شهید برهانی. درگیری با سنگرهای بالای تپه به درازا انجامید. عراقی ها با هلی کوپتر مهمات و مواد مورد نیاز به سنگرهای خود می رساندند. صبح که […]
حاجی دنیای نیروهایش بود. دعاهای کمیل و ندبه را از حفظ بود. آنقدر تکرار می کرد که همه فهمیده بودند حفظ است. فرمانده بود؛ ولی هیچ کس ندید جلوی تویوتا بنشیند. یک تکه ابر داشت عقب تویوتا. هر کجا می […]