بعد از یک کار گروهی از طرف ام الغفاری به طرف طاهریه رفتیم. آنجا که رسیدیم حسین حالت عجیبی داشت. در فکر فرو رفته بود و اطرافش را نگاه میکرد. از حسن پرسید: اینجا طاهریه است؟
گفت بله.
فاصله اش تا هویزه چقدر است؟ حدوداً ۲۰ کیلومتر.
لبخندی بر لبانش نشست. مشتی از خاک آن را برداشت و به آن زل زد. دوباره تکرار کرد: طاهریه.
دست گذاشت روی شانه شهید قدوسی و گفت: فکر میکنم به زودی نتیجه زحمات مان را ببینیم.
صحنه شهادت خود و یارانش را در آن بیابان می دید.
کتاب سه روایت از یک مرد، محمد رضا بایرامی، انتشارات هویزه، چاپ اول، ۱۳۹۴؛ صفحه ۱۲۴.
به این مطلب رای دهید.
103
لینک کوتاه شده