زندگی مان خیلی ساده بود. اصلاً از دنیا حرف نمی زدیم.
هر وقت خرید کالای ضرورت پیدا می کرد به خصوص بعد از به دنیا آمدن بچه ها؛ درست یک ربع قبل از رفتن حمید، از نیاز به آن وسیله میگفتم و حمید سریع می رفت، میخرید و میآوردش.
همیشه می گفت: درست زمانی برو خرید که واقعاً معطلمانده باشی.
کتاب به مجنون گفتم زنده بمان؛ حمید باکری،نویسنده: فرهاد خضری، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دهم- ۱۳۹۲؛ ص ۱۴٫
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده