گوشه کتاب خانه مقر انرزی اتمی به نام اردستانی سند خورده بود. صبح گاه تمام نشده می دوید سمت کتاب خانه و تا ظهر سر و کله اش پیدا نمی شد.
با هیکل لاغرش خیمه می زد روی کتاب. شر شر عرق می ریخت؛ اما کتاب می خواند.
برگه های کوچکی هم داشت که از کتاب ها یادداشت برداری می کرد. روایات جدید را می نوشت. هر وقت هم که وقت خالی پیدا می کرد، خودش بود و مرور یاداشت هایش؛ مثل زمانی که بعد از صبح گاه، از لای شیارها بالای کوه می رفتیم.
راوی: حاج حسین یکتا
کتاب مربع های قرمز؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحه۲۱۸٫
به این مطلب رای دهید.
31
لینک کوتاه شده