بسیجی از آیفا پرید پایین و داد زد: آقا مهدی کجایی اسیر آوردهام.
ده پانزده نفر مجروح بودند و یکی شان افسر بود. آقا مهدی وقتی آمد، نگاهش که به اسرا افتاد و اخم هایش در هم رفت.
با ناراحتی به راننده گفت: تو که اسیر مجروح داری چرا اینجا توقف کردهای؟ این ها دارند درد می کشند. افسر را آورد پایین و مابقی اسرا را فرستاد اورژانس.
راوی ابوالقاسم عمو حسینی
کتاب شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، ناشر: انتشارت حماسه یاران، تاریخ نشر: اول- ۱۳۹۳ ؛ صفحه ۲۸٫
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده