در زمانی که چروک بودن لباس ها و نامرتب بودن موها نشانه بی اعتنایی به ظواهر دنیا بود، حمید خیلی خوشگل و تمیز بود. پوتین هایش واکس زده و موهایش مرتب و شانه کرده بود. به چشمم خوشگل ترین پاسدار روی زمین می آمد.
روح و جسمش تمیز بود. وقتی می خواست برود بیرون، می ایستاد جلوی آینه و با موهایش ور می رفت. به شوخی می گفتم: ول کن حمید! خودت را زحمت نده، پسندیده ام رفته.
می گفت: فرقی نمی کند، آدم باید مرتب باشد.
کتاب نیمه پنهان ماه، جلد سوم، حمید باکری به روایت همسر شهید، نویسنده: حبیبه جعفریان، ناشر: روایت فتح، چاپ شانزدهم- ۱۳۹۵ ؛ ص ۱۱ و ۲۳٫
به این مطلب رای دهید.
32
لینک کوتاه شده