کار فرهنگی در سیره شهید مجید پازوکی
زیاد پیش می آمد سرباز یا بسیجی کم سن و سال بیاید منطقه، برای بازدید یا تفریح . مجید با خودش می بردشان پشت میدان مین. کار را نشان شان می داد. به قول خودشان پاگیرشان می کرد. با خنده […]
زیاد پیش می آمد سرباز یا بسیجی کم سن و سال بیاید منطقه، برای بازدید یا تفریح . مجید با خودش می بردشان پشت میدان مین. کار را نشان شان می داد. به قول خودشان پاگیرشان می کرد. با خنده […]
مجید برای خودش سال خمسی داشت. روی لقمههایش حساس بود؛ اما دست کسی را هم رد نمی کرد. اگر جایی که نمی شناخت غذا می خورد، حتما رد مظالم می داد. همیشه می گفت: اگر از لقمه حرام چشم بپوشی، […]
مجید شب وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها خواب دیده بود، که دست راستش را توی دست حضرت ابوالفضل (ع) گذاشته اند. آمد نشست روی صندلی کمیته مفقودین بی مقدمه ، صاف و صریح گفت: “به آقای باقر زاده […]
مجید انسی داشت با حضرت زینب سلام الله علیها. برش اول: شب وفات حضرت زینب سلام الله علیها بود. ساعت دوازده شب، بلند شد روی یک پارچه نوشت ” یا زینب کبری (س)” و بعد زد سر در مقر تفحص. […]
گاز اعصاب زده بودند، توی منطقه ی غرب. کوچک ترین نوری اعصابم را بهم می ریخت. چشم هایم را بستند. مجید بعد از نه ماه از کما در آمده بود و باز برگشته بود جبهه. دوران نقاهتش بود. خودش پرستار […]
مجموعه یادگاران، جلد ۲۹، کتاب مجید پازوکی نویسنده: افروز مهدیان ناشر: روایت فتح نوبت چاپ: اول؛ ۱۳۹۴٫ تعداد صفحات: ۱۰۵ صفحه کتاب حاضر، جلد ۲۹ از مجموعه یادگاران است که در بردارنده یکصد برش از زندگی شهید مجبید پازوکی، است. […]