رسم رفاقت به سبک شهید سید مهدی موسوی دیّری
سید مهدی رفیق جانی و برادر عقد اخوتی ام بود. وقتی در عملیات بدر تیر به شکمم خورد، حالم بد بود. روی زمین افتاده بودم و دست و پا می زدم و منتظر تیر خلاص عراقی ها بودم. در این […]
سید مهدی رفیق جانی و برادر عقد اخوتی ام بود. وقتی در عملیات بدر تیر به شکمم خورد، حالم بد بود. روی زمین افتاده بودم و دست و پا می زدم و منتظر تیر خلاص عراقی ها بودم. در این […]
محسن به یکی از دوستانش گفته بود: «دلم می خواهد طوری شهید شوم که نتوانند تکه های بدنم را جمع کنند». به مراد دلش رسید. گلوله توپ به ماشینش خورده بود. همراه دو نفر دیگر سوخته بودند. باقی مانده پیکرش […]
جعفر خیلی مؤدب به آداب بود. یک بار رفته بودیم گلزار شهدای بهشت رضا (ع) مشهد. گفتیم عکسی هم باهم بیاندازیم. من کنار سید مهدی ایستادم. اما کمی پشت به او ایستاده بودم. سید مهدی هم از من بزرگ تر […]
کتاب مربع های قرمز؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس نویسنده: زینب عرفانیان ناشر: انتشارات شهید کاظمی نوبت چاپ: دوم- ۱۳۹۷ تعداد صفحات: ۵۴۴ صفحه کتاب در یک نگاه: کتاب حاضر باز نویسی خاطرات […]
جعفر انسی ویژه با امام زمان داشت. مواقعی هم که با همدیگر می رفتیم جمکران، سرش را روی شیشه اتوبوس می گذاشت و در خودش بود. شبی در حسینیه مراغه بودیم. بودیم حال حعفر منقلب بود. بعدها برایم گفت که […]