انفاق علمی در سیره شهید علی هاشمی
علی کلاس زبان می رفت. شاگرد اول مدرسه هم بود. روی در خانه تابلویی نصب کرده بود. روی آن نوشته بود: درس تقویتی زبان، در مسجد امام علی (ع) ساعت دو تا چهار. ساعتی ده تا صلوات؛ قبولی با خدا. […]
علی کلاس زبان می رفت. شاگرد اول مدرسه هم بود. روی در خانه تابلویی نصب کرده بود. روی آن نوشته بود: درس تقویتی زبان، در مسجد امام علی (ع) ساعت دو تا چهار. ساعتی ده تا صلوات؛ قبولی با خدا. […]
علی کبوتر جلد مسجد بود. حضور در مسجد روحش را جلا می داد و حتی ناتوانی جسمی اش را هم بر طرف می کرد. ماه رمضان بود و حالش بد شده بود. هر چه اصرار کردم روزه اش را افطار […]
حسین آقا آمده بود مرخصی و هر دو خانواده دور هم جمع بودیم. حسین آقا به پدرش گفت: بابا جان! دوست دارم مراسم عروسی ام در خانه خدا باشد؛ در مسجد محله مان. پدر حسین کمی مکث کرد و گفت: […]
مسجد، محور تمام فعالیت های سیاسی و اجتماعی جلال بود. به همین منظور، به همراه یکی از دوستانش، خادم مسجد جارچی بازار اصفهان شد؛ تا در آنجا، هم به تهذیب نفس بپردازد و هم فعالیت های انقلابی و جلسات متعدد […]