رسیدگی به پدر و مادر در سیره امام موسی صدر
سید موسی خیلی به پدرش عنایت داشت. در شش ماه آخر عمرش به تنهایی شده بود پرستار شبانه روز پدر. حتی شبها مادر را هم مرخص می کرد و خودش بالای سر پدر بود. شب آخر رفته بود از تهران […]
سید موسی خیلی به پدرش عنایت داشت. در شش ماه آخر عمرش به تنهایی شده بود پرستار شبانه روز پدر. حتی شبها مادر را هم مرخص می کرد و خودش بالای سر پدر بود. شب آخر رفته بود از تهران […]
گاز اعصاب زده بودند، توی منطقه ی غرب. کوچک ترین نوری اعصابم را بهم می ریخت. چشم هایم را بستند. مجید بعد از نه ماه از کما در آمده بود و باز برگشته بود جبهه. دوران نقاهتش بود. خودش پرستار […]
همراه آقا مهدی برای دوره آموزش اطلاعات رفته بودیم تهران. محل آموزش ما لویزان بود. در آن هوای پاییزی دست بر قضا سرمای بدی خوردم. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم ندیدمش. وقتی برگشت دیدم آش و شیر […]