سعی می کنم مثل آدم بخوابم!
من خودم یک بار از محمد حسین پرسیدم: «حسین تو از یک سری قضایا باخبر می شوی چطور این کار را میکنی؟ با اصرار زیاد بالاخره راضی شد و جواب داد. آن هم خیلی کوتاه و مختصر. گفت: «کار خاصی […]
من خودم یک بار از محمد حسین پرسیدم: «حسین تو از یک سری قضایا باخبر می شوی چطور این کار را میکنی؟ با اصرار زیاد بالاخره راضی شد و جواب داد. آن هم خیلی کوتاه و مختصر. گفت: «کار خاصی […]
شهید سلیمانی به شدت دلبسته و وابسته شهید یوسف الهی بود. این دلبستگی حتی محدود به ایام حیات دنیوی حسین نشد و تا سالهای سال ادامه پیدا کرد. برش اول: در مراسم تشییع شهدای عملیات والفجر هشت در کرمان بغض […]
وقتی هور العظیم بودیم ،خواب دیده بودم محمد حسین شهید می شود. از آن زمان به بعد هر وقت می دیدمش بی اختیار اشکم جاری می شد. خودم را برای عملیات والفجر هشت رساندم منطقه. با مهدی پرنده غیبی باهم […]
در شناسایی های قبل از والفجر هشت بودیم. در شلمچه حاج قاسم به حسین گفت که اکبر موسی پور و حسین صادقی نیامده اند. به قرار گاه خبر بده. احتمالا اسیر شده باشند. حسین گفت: امشب را صبر می کنم […]