شهید سید حسین علم الهدی و عشق ملاقات خدا
شب عملیات بود. بچه ها دور هم نشسته بودند.حسین پرسید بچه ها آب گرم داریم؟ می خواست استحمام کند. گفتم هوا سرد است و فردا هم روز عملیات. هر چقدر هم تمیز شوی باز پر از گرد و خاک خواهی […]
شب عملیات بود. بچه ها دور هم نشسته بودند.حسین پرسید بچه ها آب گرم داریم؟ می خواست استحمام کند. گفتم هوا سرد است و فردا هم روز عملیات. هر چقدر هم تمیز شوی باز پر از گرد و خاک خواهی […]