برش هادوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳

شهید مصطفی احمدی روشن

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

و ما ادراک ما نطنز!؛ خاطره ای از شهید احمدی روشن

رفته بودیم سخنرانی حاج آقا خوشوقت. بعد از سخنرانی دور حاج آقا جمع شدیم. ▪️مصطفی پرسید «حاج آقا، ظهور نزدیکه؟ ▫️حاج آقا گفت:«تا شما توی نطنز چه کار کنید».  مصطفی گفت:«یعنی ظهور ربط به این داره که ما اونجا چه […]

چارچوب رفاقت در سیره شهید مصطفی احمدی روشن

تابستان سال سوم دبیرستان، صبح های سه‌شنبه می رفتیم مسجد مهدیه همدان، زیارت عاشورا. خیلی گریه می کردیم. اگر یک روزکم  گریه می کردیم، تا فردا غصه دار بودیم. مصطفی بعضی وقت ها می گفت: تو نمی‌گذاری من گریه ام […]

اعتماد به نفس در سیره شهید مصطفی احمدی روشن

اعتماد به نفس عجیبی داشت. یک گروه درست کرده بودیم. می خواستیم در بسیج دانشگاه کار علمی کنیم. قرار شد هر کس توانست از یک سازمان پروژه بگیرد، بیاورد گروه. مصطفی دوستی داشت که شده بود مشاور فرمانده مهمات سازی. […]

موشک دست ساز شهید مصطفی احمدی روشن

گروهی پنج نفره بودیم. می خواستیم طرح ساخت موشکی را آماده کنیم که هر کسی بتواند از روی کاتالوگ آن را بسازد؛ آن هم در عرض دو ساعت با لوازم آشپزخانه و دم دستی. مصطفی روی موتور موشک کار می کرد. […]

دلسوزی برای حیوانات در سیره شهید مصطفی احمدی روشن

گربه ای را از باغچه دانشگاه پیدا کرده بودم و در بالکن اتاق دانشکده نگهداری اش می کردم.روزی رفتم مسافرت شهرمان. یک نفر با موتور زده بود به گربه. مصطفی هم برش داشته و برده بود درمانگاه دانشکده دامپزشکی ، […]

فرار از کاغذ بازی اداری در سیره شهید مصطفی احمدی روشن

یکی از ارگانهای نظامی دنبال نیروهای فنی مهندسی بود. روی سوخت موشک کار می‌کردند. مصطفی داوطلب شد. بعضی از نیروهای شان تخصص نداشتند و از روش‌های غیر علمی استفاده می کردند. مصطفی با آنها بحث می کرد. کوتاه نمی‌آمد. رئیس […]

آثار شناخت استعداد علمی با توجه به سیره شهید مصطفی روشن

مصطفی حال و حوصله درس تئوری را  نداشت. اما سرش درد می کرد برای کارهای علمی و آزمایشگاهی. سال سوم دانشگاه بودیم. همراه هم رفتیم پیش معاون دانشجویی دانشکده، پروژه بگیریم. قبول کرد. یک پروژه به ما داد درباره غشاهای […]

صفحه 1 از 2 12 بعدی