انتقاد شهید سید محمد شکری به ملائکه
هم اکنون برادر جمال موحدی از بغل ما گذشت. سخت در فکر آرایش نیروهای دسته اش بود. بچه ها را می بینم می اندیشم، خدایا! لحظه آن فرا رسیده که به خلیفه خود روی زمین مباهات کنی. جان جانان! آن هنگام […]
هم اکنون برادر جمال موحدی از بغل ما گذشت. سخت در فکر آرایش نیروهای دسته اش بود. بچه ها را می بینم می اندیشم، خدایا! لحظه آن فرا رسیده که به خلیفه خود روی زمین مباهات کنی. جان جانان! آن هنگام […]
بسم رب الشهدا و الصدیقین جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای. در یاد یاران در یاد مانده و از میان ما رفته واقعی بزرگترین در شرف تکوین است. دو سال و اندی […]
از یادداشتهای شهید سید محمد شکری در ۱۸ دی ۱۳۶۵ بچه ها جلوی چشمانمان می افتادند و دیگر بلند نمی شدند. خدایا! تو خود گواه بودی. می دیدی که بسیار اسماعیل ها در مسلخ تو ذبح شدند. خدایا! خیلی سخت […]
یادداشت روز شنبه نهم تیر ۱۳۶۵ ساعت پنجاه و چهل و شش دقیقه بعد از ظهر: یاران و دوستان باهم وداع می کنند؛ رو بوسی میکنند و تقاضای شفاعت دارند. بعد از مدت ها کنار هم بودن، معلوم نیست که […]
یادداشت شهید شکری در روز دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۶۵: دوستی (حاج مهدی طائب)میگفت: گذر از حیات دنیوی به حیات اخروی شبیه به پرشی است که یک انسان از یک طرف پرتگاهی به طرف دیگر میکند. تمام سختی این پرش در […]
دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود و امدادگر بهداری لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص). اساتید دانشگاه، او را از نخبه های علمی آینده کشور می دانستند. یکی از اساتیدش با فرمانده گردان تماس و از او خواست تا سید […]