مرگ آگاهی شهید سید حسین علم الهدی
بعد از یک کار گروهی از طرف ام الغفاری به طرف طاهریه رفتیم. آنجا که رسیدیم حسین حالت عجیبی داشت. در فکر فرو رفته بود و اطرافش را نگاه میکرد. از حسن پرسید: اینجا طاهریه است؟ گفت بله. فاصله اش […]
بعد از یک کار گروهی از طرف ام الغفاری به طرف طاهریه رفتیم. آنجا که رسیدیم حسین حالت عجیبی داشت. در فکر فرو رفته بود و اطرافش را نگاه میکرد. از حسن پرسید: اینجا طاهریه است؟ گفت بله. فاصله اش […]
شب عملیات بود. بچه ها دور هم نشسته بودند.حسین پرسید بچه ها آب گرم داریم؟ می خواست استحمام کند. گفتم هوا سرد است و فردا هم روز عملیات. هر چقدر هم تمیز شوی باز پر از گرد و خاک خواهی […]