مسئول مردمی؛ خاطره ای از شهید رجایی
یکبار با شهید رجایی می رفتیم برای نماز. تا رسیدیم اتاق ارباب رجوع نخست وزیری، پیرمردی با دیدن ایشان بلند شد و یقه شان را محکم گرفت. یکی از محافظان تا آمد پیرمرد را از او جدا کند، ایشان در […]
یکبار با شهید رجایی می رفتیم برای نماز. تا رسیدیم اتاق ارباب رجوع نخست وزیری، پیرمردی با دیدن ایشان بلند شد و یقه شان را محکم گرفت. یکی از محافظان تا آمد پیرمرد را از او جدا کند، ایشان در […]
وزیر وقت مسکن آمده بود خدمت شهید رجایی. می گفت: در حال آماده کردن لایحه ای هستیم که اگر تأیید کنید بفرستیم مجلس برای تصویب. پرسید: چه لایحه ای؟ گفت: لایحه ساخت منازل مسکونی برای نمایندگان مجلس پشت مدرسه سپهسالار. […]
رجایی وقتی وزیر آموزش و پرورش بود شب ها پرونده های گزینشی معلمان را به خانه می آورد. یک شب که توجه کردم دیدم برای برخی پرونده ها پنج یا شش سال ارفاق می زد و پیش از موعد دستور […]