تقویت اقتصاد ملی در سیره شهید اکبر غلامی پور
توی سردشت ماشین اکبر رفته بود روی مین. راننده شهید شده بود و اکبر هم چند تا از دندان ها و فکش آسیب دیده بود. توی بیمارستان بستری بود. یک بار عملش کرده بودند؛ اما فکش کج جوش خورده بود. […]
توی سردشت ماشین اکبر رفته بود روی مین. راننده شهید شده بود و اکبر هم چند تا از دندان ها و فکش آسیب دیده بود. توی بیمارستان بستری بود. یک بار عملش کرده بودند؛ اما فکش کج جوش خورده بود. […]
افطاری محمود بیشتر اوقات نان خرما بود. اگر کنار سفره خرما و شله زرد بود، فقط نان و خرما می خورد و اعتراض می کرد که چرا چند نوع غذا درست کردید؟ یک بار گفتم: داداش! تو با این کارهایت […]
مهدی در طی زمانی که شهردار ارومیه بود یک ریال هم حقوق نگرفت. با من که مسئول اعتبارات شهرداری بودم، هماهنگ کرده بود که به هر نیازمندی که امضایش پای نامه او بود، مبلغ مذکور را بدهم. می نوشت: امور […]
مهدی مرد خود سازی بود. همیشه می گفت: در زندگی چراهایی وجود دارد که خودمان باید جوابش را به دست آوریم. چرا می خوریم چرا می خوابیم چرا مطالعه و ورزش می کنیم. سختی های این راه را هم به […]