دلجویی از همسر در سیره شهید جلال افشار
چند روزی بود که جلال به منزل نیامده بود و مشغول آموزش جوانان بسیجی برای اعزام به جبهه بود. سحر یکی از روزها به خانه آمد. فرزندمان تب کرده بود و من هم مشغول امتحانات نهائی بودم. سحر نیت روزه […]
چند روزی بود که جلال به منزل نیامده بود و مشغول آموزش جوانان بسیجی برای اعزام به جبهه بود. سحر یکی از روزها به خانه آمد. فرزندمان تب کرده بود و من هم مشغول امتحانات نهائی بودم. سحر نیت روزه […]