خنده رویی در سیره شهید عیسی حیدری
عیسی همشه خنده رو بود و در اوج ناراحتی هم خنده از لبانش دور نمی شد. برش اول: بعد از عملیات والفجر ۸، توی پادگان قشله دیدمش. گفتم: راستی موسی برادرت شهید شد؟ خندید و گفت: انا لله و إنا […]
عیسی همشه خنده رو بود و در اوج ناراحتی هم خنده از لبانش دور نمی شد. برش اول: بعد از عملیات والفجر ۸، توی پادگان قشله دیدمش. گفتم: راستی موسی برادرت شهید شد؟ خندید و گفت: انا لله و إنا […]