می خوای بشینم توی خونه؟
شهید حسین املاکی، نگاهش به جنگ و جبهه نگاهی کاملا از سر تکلیف بود و زمان مند نبود. تا زمانی که تهدید جنگ بود، نمی توانست در خانه بنشیند. برش اول: اردیبهشت ۱۳۶۲ بود که حسین از جبهه برگشته بود. […]
شهید حسین املاکی، نگاهش به جنگ و جبهه نگاهی کاملا از سر تکلیف بود و زمان مند نبود. تا زمانی که تهدید جنگ بود، نمی توانست در خانه بنشیند. برش اول: اردیبهشت ۱۳۶۲ بود که حسین از جبهه برگشته بود. […]
آیت الله محلاتی، نماینده امام خمینی (ره) در سپاه، به دیدن عبدالله آمده بود. بعد از اینکه برای فرماندهان سخنرانی کرد و محیط کمی خلوت تر شد، گفت: شیخ! کارهایت را جمع و جور کن. باید بروی سفر حج تمتع. […]
هر وقت همه اعضای خانواده جمع می شدند، مادر حسین، بحث جبهه رفتن حسین را پیش می کشید که پسرم! دیگر جبهه نرو. تو که تکلیفت را انجام دادی. الان هم زن و بچه داری آنها هم چشم انتظارند بهتر […]
سید همیشه پا به رکاب بود. اکثر مواقع لباس سبز نظامی با کلاهی کج تنش بود و به سبک داش مشتی ها یقه اش را باز می گذاشت و یک تسیبیحی هم گردنش آویزان می کرد. شب ها من که […]
رضا مثل خیلی های دیگر زخم خورده مسئولان پایتخت نشین بود: در پی انجام پیروزمندانه عملیات محمد رسول الله در مریوان، رسولی فرمانده سپاه منطقه ۱۰ تهران، حاج احمد متوسلیان و بقیه همرزمانش را فراخوان کرد و به آنها الزام کرد […]
رفته بودیم اردوی جنوب. همه بچه ها داخل سوله خواب بودند ولی مصطفی داشت سؤال پیچم می کرد. از اول اردو بند کرده بود که الان وظیفه ما چیست ؟ چطور می شود فضای جنگ را در زندگی الان مان […]
بايد ميرفت تهران. فرماندهها جلسه داشتند. خانمش را بردند بيمارستان. هرچه گفتم «بمان، امروز پدر می شوی. شايد تو را خواستند.» حسن گفت «خدايي كه بچه داده، خودش هم كارهایش را انجام می دهد.» کتاب یادگاران جلد ۴؛ فرزانه مردی، نشر […]