جایگاه توکل به خدا در سیره شهید علی چیت سازیان
علی آقا اهل سخنرانی نبود اما حرفش ساده بود و به دلم نشست. گروهان را به خط کرده بود برای گرفتن شهر مندلی عراق. به نیروهایش گفت: هر کدام از شما یک خشاب تیر دارید و سی خشاب الله اکبر. […]
علی آقا اهل سخنرانی نبود اما حرفش ساده بود و به دلم نشست. گروهان را به خط کرده بود برای گرفتن شهر مندلی عراق. به نیروهایش گفت: هر کدام از شما یک خشاب تیر دارید و سی خشاب الله اکبر. […]
قدیمی های فریمان میگفتند هر کس موقع مسافرت با سیدی برخورد کنند آن سفر نحس است و باید برگردد. مرتضی می خواست برود قم. مادر با آینه و قرآن جلوی در بود که سیدی آمد و گفت انشاالله می روید و […]
جلال شبی سوار اتوبوس بود، از اصفهان به سمت قم. اکثر مسافران خواب بودند و راننده نوار ترانه مبتذلی گذاشته بود. آرام و مؤبانه به راننده گفت: اگر ممکن است آهنگ حرام را خاموش کنید و یا صدایش را کم […]
حسن خیلی اهل توکل بود و نتیجه آن را در اقدام عملی متوکلانه می دانست. اصلا در قاموسش نه وجود نداشت. ده روز پيش گفته بود جزيره را شناسايي كنند، ولي خبري نبود. همهش ميگفتند «جريان آب تند است، نمی […]