بادبادک بازی شهید منصور باقری در جبهه
منصور شیطنت هایش را با خودش به جبهه آورده بود. بادبادک های «الموت للصدام» ش در پاسگاه زید معروف بود. هر وقتی بیکار می شد، می پرید پشت خاکریز و فوری انگشت شستش را به دهانش می زد و برای […]
منصور شیطنت هایش را با خودش به جبهه آورده بود. بادبادک های «الموت للصدام» ش در پاسگاه زید معروف بود. هر وقتی بیکار می شد، می پرید پشت خاکریز و فوری انگشت شستش را به دهانش می زد و برای […]
شوخی های حسین هم دیدنی بود. وقتی دستش در عملیات خیبر قطع شد، اصفهان که بودم هر روز می رفتم عیادتش. یک بار پرسید ازدواج کردی یا نه؟ وقتی جواب منفی مرا شنید. اصرار کرد که یکی از خواهر هایم […]
تركشها كه به آب ميخورد، ماهيها ميآمدند بالا. تقريباً هر روز بساط ماهيكباب به راه بود. ماهي درشتي از سقف سنگر آويزان بود. بوي ماهي كه به مشام گربه خورد، روي دو تا پا بلند شد. بدنش را حسابيكش داده […]