دفاع از حرمت شهدا در سیره شهید محمد تقی رضوی
سید با توهین به شهدا کنار نمی آمد. روزِ همان شبی که قرار بود مجلس عقدش برگزار شود، از تربت حیدریه عازم مشهد بودیم. قرار بود در رباط سنگ تربت حیدریه منتظرش باشیم. با همان لباس کارش آمد. حاج آقای […]
سید با توهین به شهدا کنار نمی آمد. روزِ همان شبی که قرار بود مجلس عقدش برگزار شود، از تربت حیدریه عازم مشهد بودیم. قرار بود در رباط سنگ تربت حیدریه منتظرش باشیم. با همان لباس کارش آمد. حاج آقای […]
رجایی وقتی وزیر آموزش و پرورش بود شب ها پرونده های گزینشی معلمان را به خانه می آورد. یک شب که توجه کردم دیدم برای برخی پرونده ها پنج یا شش سال ارفاق می زد و پیش از موعد دستور […]
سید از پارتی بازی خیلی بدش می آمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد جهاد شده بود. سید صبح که وارد اداره می شد، بیرونش می کرد. می گفت: امام (ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید. […]
هر چه پست عباس بالاتر می رفت، نسبت به دنیا بی اعتنا تر می شد. خانه مان در منازل مسکونی پایگاه بود. بعضی وقت ها چاه فاضلاب بالا می آمد و آنقدر باید تلمبه می زدم که دستانم تاول می […]
محل کارم تا خانه ۲۰ کیلومتر فاصله داشت؛ آن هم در ترافیک تهران. می گفتم: عباس! تو را به خدا کاری کن که حداقل محل کارم نزدیک تر بیاید تا از مشکلاتم کم تر شود. می گفت: اگر چنین کاری […]