برش هادوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳

یادگاران 4 ؛ کتاب باقری

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

اصول فرماندهی به سبک شهید حسن باقری

حسن خودش‌ رفته‌ بود سركشي‌ خط‌. دید که خاك‌ريز بالا نيامده‌، لودر پنچر شده‌بود. سراغ‌ فرمان‌ده‌ گردان‌ را هم‌ از ستاد لشكر گرفت‌. خواب‌ بود. خیلی ناراحت بود. می گفت: يعني‌ چه كه‌ فرمان‌ده‌ گردان‌ هفت‌ كيلومتر عقب‌تر از نيروهایش […]

برخورد قاطع با فرماندهان خاطی در سیره شهید حسن باقری

تانك‌هاي‌ عراقي‌ داشتند بچه‌ها را محاصره‌ مي‌كردند. وضع‌ آن‌قدرخراب‌ بود كه‌ نيروها به‌ جاي‌ فرمان‌ده‌ لشكر مستقيماً به‌ حسن بي‌سيم‌ مي‌زدند. به فرماندهی که بدون نیروهایش برگشته بود، خیلی تند و محکم گفت: همين‌ الآن‌ راه‌ مي‌افتي‌، می روی طرف‌ […]

خون شهدا در منطق شهید حسن باقری

بچه‌ها از اين‌ همه‌ جابه‌جايي‌ خسته‌ بودند. من‌ هم‌ از دست‌ بالايي‌هاخيلي‌ عصباني‌ بودم‌. به‌ حسن‌ گفتم‌ «ديگر  از جای مان تکان نمی خوریم، هرچه مي‌شود، بشود. بالاتر از سياهي‌ كه‌ رنگي‌ نيست‌.» حسن‌ خيلي‌ شمرده‌ گفت‌ «بالاتر از سياهي‌، […]

گزارش نویسی روزانه در سیره مدیریتی شهید حسن باقری

شهید باقری نوشتن‌ يادداشت‌ روزانه‌ را اجباري‌ كرده‌ بود.خودش هم می نوشت. مي‌گفت‌ «بنويسيد چه‌كارهايي‌ براي‌ گردان‌، تيپ‌، واحد و قسمت تان‌ كرديد. اگر بنويسيد، نفر بعدي‌ كه‌ مي‌آید می داند چه‌ خبر است. آن‌موقع‌ بهتر می تواند تصميم‌بگيرد».  کتاب […]

محصور نشدن در قالب مدیریت در سیره شهید حسن باقری

 چند تا بسيجي‌ كنار جاده‌ منتظر ماشين‌ بودند. حسن‌ گفت‌ «ماشين را نگه‌ دار اين ها را سوار كنيم‌». به آنها گفت‌: «اگر الان‌ فرمان‌ده تان‌ را مي‌ديديد، چه مي‌گفتيد؟» یکی از آنها گفت‌: «حالا كه‌ دستمان‌ نمي‌رسد، اما اگر […]

ثبات کادر مدیریتی در سیره شهید باقری

سي‌ چهل‌ درصد نيروهاي‌ تيپ‌ شهيد شده‌ بودند؛ بقيه‌ هم‌مي‌خواستند برگردند. در این صورت همه‌ بايد عوض‌ مي‌شدند؛ از ستاد گرفته تا طرح‌ و برنامه‌ و مهندسي‌. حسن‌ گفت‌ «خب‌، با این وضع چه کسی در تیپ می ماند؟در این […]

تکلیف محوری در سیره شهید حسن باقری

بايد مي‌رفت‌ تهران‌. فرمان‌ده‌ها جلسه‌ داشتند. خانمش‌ را بردند بيمارستان‌. هرچه‌ گفتم‌ «بمان‌، امروز پدر می شوی. شايد تو را خواستند.» حسن گفت‌ «خدايي‌ كه‌ بچه‌ داده‌، خودش‌ هم‌ كارهایش‌ را انجام‌ می دهد.»  کتاب یادگاران جلد ۴؛ فرزانه مردی، نشر […]

تفسیر توکل در بیان شهید حسن باقری

حسن خیلی اهل توکل بود و نتیجه آن را در اقدام عملی متوکلانه می دانست. اصلا در قاموسش نه وجود نداشت. ده‌ روز پيش‌ گفته‌ بود جزيره‌ را شناسايي‌ كنند، ولي‌ خبري‌ نبود. همه‌ش‌ مي‌گفتند «جريان‌ آب‌ تند است، نمی […]

مدیریت زمان در سیره شهید حسن باقری

جلسه‌ داشتيم‌. بعضي‌ها دير رسيدند. باقري‌ را تا آن‌ روز نمي‌شناختم‌. ديدم‌ جواني‌ بعد از خواندن‌ چند آيه‌ شروع‌ كرد به‌ صحبت‌. فكر كردم اعلام‌ برنامه‌ است‌. بعد ديدم‌ قرص‌ و محكم‌ گفت‌ «وقتي‌ به‌ برادرا می گوییم ساعت‌ نُه‌ […]

رعایت حلال و حرام در سیره شهید حسن باقری

هي‌ مي رفت‌ و مي‌آمد. براي‌ رفتن‌ به‌ خانه‌ دودل‌ بود. يادش‌ رفته‌ بود نان‌بگيرد. به‌ش‌ گفتم‌ «سهميه‌ي‌ امروز یک عدد نان‌ و ماست‌ پاكتي است، همین را بردار و برو.» گفت‌ «این را داده اند اين‌جا بخورم‌، نمی دانم […]

فرهنگ کتاب خوانی در سیره شهید حسن باقری

از مدرسه که بر می گشتیم، سر راه‌ رفتيم‌ كتاب‌فروشي‌. حسن هر چه پول‌ داشت‌ كتاب‌ خريد. مي‌خواند؛ براي‌ دكور نمي‌خريد. روزهاي‌ آخر هم، بيش‌تر كتاب‌ «ارشاد» شيخ‌ مفيد را مي‌خواند. به‌ صفحات مقتل‌ كه‌ مي رسيد، هاي هاي‌ گريه‌ […]

رعایت حق الناس در سیره شهید حسن باقری

نزديك‌ ظهر بود. از شناسايي‌ برمي‌گشتيم‌. از دي شب‌ تا حالا چشم روي‌ هم‌ نگذاشته‌ بوديم‌. آن‌قدر خسته‌ بوديم‌ كه‌ نمي‌توانستيم‌ پا از پا برداريم‌؛ كاسه‌ زانوهامان‌ خيلي‌ درد مي كرد. حسن‌ طرف‌ شني‌ جاده‌شروع‌ كرد به‌ نماز خواندن‌. صبر […]

صفحه 1 از 2 12 بعدی