ویژگی های شهید آرمان علی وردی
محمدحسین روزبهانی: شهید آرمان علی وردی سه ویژگی منحصر به فرد داشت: ویژگی اول: اول اینکه هر کاری را می خواست انجام بدهد، سعی می کرد در آن خیری هم به دیگران برساند؛ مثلاً زمانی که با ماشین به حوزه […]
محمدحسین روزبهانی: شهید آرمان علی وردی سه ویژگی منحصر به فرد داشت: ویژگی اول: اول اینکه هر کاری را می خواست انجام بدهد، سعی می کرد در آن خیری هم به دیگران برساند؛ مثلاً زمانی که با ماشین به حوزه […]
دکتر رمضانخانی: یکبار با دکتر در مطبش برخورد کردم، ایشان با شرمندگی از من درخواست کرد هزار تومان پول توی دخل مطلبش بگذارم. وقتی کشوی میزش را باز کردم، تنها چند سکه و اسکناس خرد دیدم و فهمیدم ایشان اکثر […]
برش اول: رضا خمر؛ همکار شهید: نورعلی اگر پولی برای کمک به دیگران میداد، طوری بود که فرد مقابل ناراحت نشود. در مسیر رفتن به مأموریت پیرمرد نابینایی پنج شیشه عسل کنار جاده گذاشته بود و میفروخت. آقای شوشتری گفت: […]
💠برش اول: 🔹کردستان هنوز نا آرام بود اما حسین هیچگاه با سلاح در شهر حرکت نمی کرد. می گفت: «من نیامده ام با این مردم بجنگم و برای آنها قدرت نمایی کنم، اینها تشنه محبت هستند. باید با آنها برادری […]
خوب به یاد دارم که سید محمود می گفت: «باید استعداد نیروهای انقلاب شکوفا شود. باید هر کدام از این بچه ها یکی از یاران حضرت مهدی (عج) در زمان ظهور باشند». بعد می گفت: «یار امام باید انسانی توانا […]
حاج قاسم دلباخته حضرت زهرا (س) بود. برش اول: هر سال فاطمیه ده شب مراسم می گرفت. اوایل برنامه را در حیاط خانه اش در کرمان برگزار می کرد. ده سال بعد، با جابجایی مکان خانه اش به خیابان شهید […]
علی آقا بعد از عملیات والفجر ۲، رسم سرکشی به خانواده شهدا را راه انداخت. دیگر همه بچه ها می دانستند بیشتر و پیشتر از خانواده خود، باید از خانواده شهدا دلجویی کنند. خودش با عصا جلو می افتاد و […]
آقا سید همیشه دست به خیر بود. جبهه و پشت جبهه اش هم فرقی نمی کرد. در جبهه گاهی مبلغی به نیرهایش می داد و می گفت: «این پول پیشت باشه لازمت میشه. ببر برای زن و بچه ات». هیچ […]
ابوالفضل دلش برای کمک و دستگیری از دیگران می تپید. برش اول: خیلی مراعات سربازان متأهل را می کرد. هر ماه از افسرها کمک مالی جمع می کرد و به سربازان متأهلی که وضع خوبی نداشتند می داد. حتی بهشان […]
شیخ مثل همیشه که از خودروهای گذری و کرایه ای برای تردد استفاده می کرد. در سه راهی اهواز خرمشهر منتظر ماشین بود. پیرمردی را دید که بر روی گاری لکندی، نان هایی را برای فروش دارد که هر که […]
مصطفی از همه چیزش در این دنیا می گذشت. از هیچ کس هدیه ای قبول نمی کرد. یک بار مقام معظم رهبری به ایشان پانصد هزار تومان هدیه داده بود. پول در حساب بانک مرکزی بود. یک روز مرا با […]
شب مصطفی آمد دنبالم. دستم را گرفت، برد بیرون خوابگاه. روبروی خوابگاه زنجان خانه هایی قدیمی بود مانند آلونک. بارها دیده بودمش؛ اما باور نمی کردم که کسی داخل آن زندگی کند. نزدیک که شدیم یک زن با سه تا […]