سلامت اداری در سیره شهید سید محمد تقی رضوی
سید از پارتی بازی خیلی بدش می آمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد جهاد شده بود. سید صبح که وارد اداره می شد، بیرونش می کرد. می گفت: امام (ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید. […]
سید از پارتی بازی خیلی بدش می آمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد جهاد شده بود. سید صبح که وارد اداره می شد، بیرونش می کرد. می گفت: امام (ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید. […]
در پادگان الغدیر نگهبان بودم و “جلال” پاس بخش بود و به نگهبان ها سرکشی می کرد. اتومبیلی به پست من نزدیک شد. اسم شب را پرسیدم. گویا صدایم را نشنید، اسلحه را مسلح کرده و خواستم روی زمین دراز […]
قبل از انقلاب، یک شب در منزل شهید بهشتی مهمان بودم. آن شب می خواستیم با هم جایی برویم که خودشان پشت فرمان نشستند. وقتی به چراغ قرمز رسیدیم، ایشان توقف کرد. پرسیدم: شما با اینکه رژیم شاه را قبول […]
محل کارم تا خانه ۲۰ کیلومتر فاصله داشت؛ آن هم در ترافیک تهران. می گفتم: عباس! تو را به خدا کاری کن که حداقل محل کارم نزدیک تر بیاید تا از مشکلاتم کم تر شود. می گفت: اگر چنین کاری […]