آخرین خداحافظی شهید عباس بابایی با همسرش
لباس احرام تنم بود و آماده رفتن به عرفات. گفتند: عباس زنگ زده. تا رفتم دم تلفن دیدم صف ۱۶-۱۵ نفره ای برای صحبت با عباس درست شده که آخرینش من بودم. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: برای […]
لباس احرام تنم بود و آماده رفتن به عرفات. گفتند: عباس زنگ زده. تا رفتم دم تلفن دیدم صف ۱۶-۱۵ نفره ای برای صحبت با عباس درست شده که آخرینش من بودم. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: برای […]
همسر شهید همت آیه ای را یادش داده بود که اگر موقع رفتن همسرش در گوشش بخواند، باز می گردد. حمید سرش را خم کرده بود و من در گوشش می خواندم. «إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ […]