چهره خوانی شهدا در سیره شهید علی محمود وند
شب عملیات کربلای پنج نشسته بودیم دور هم داخل سنگر. علی قرآنش را گرفته بود توی دستش و به آن تفال می زد. یکی یکی قرآن زا باز کرد و به بچه ها گفت ” تو شهید می شوی. تو […]
شب عملیات کربلای پنج نشسته بودیم دور هم داخل سنگر. علی قرآنش را گرفته بود توی دستش و به آن تفال می زد. یکی یکی قرآن زا باز کرد و به بچه ها گفت ” تو شهید می شوی. تو […]
علی بدو بدو از مسجد آمد خانه. گفت: «اجازه بده برم. اگر اجازه ندی نمی رم». زدم توی گوشش. گفتم: «چهار سالت بود که پدرت فوت کرد. با بدبختی بزرگت کردم.». سرش را انداخت پایین و گفت: «بگو بمیر ولی […]
اوج انقلاب، علی ده، دوازده ساله بود. اول شب می رفت بیرون، آخر شب می آمد. پخش اعلامیه، شعار نویسی روی دیوارها، خلاصه هر کار که از دستش بر می آمد انجام می داد. هر چه می گفتم” نکن مادر […]
کتاب یادگارن، جلد ۳۰؛ کتاب علی محمود وند نویسنده: افروز مهدیان ناشر: روایت فتح نوبت چاپ: اول – ۱۳۹۴٫ تعداد صفحات: ۱۰۵ صفحه کتاب حاضر از مجموعه یادگاران به بررسی یکصد برش از زندگی فرمانده گروه تفحص لشکر ۲۷ محمد […]