برخورد با بی حجابی در سیره شهید عبد الله میثمی
نه ساله بود و جلوی مسجد جامع اصفهان مشغول وضو گرفتن. روحانی سیدی هم کنارش منتظر ایستاده بود تا با هم به مسجد بروند. دو زن بدون حجاب از درشکه پیاده شدند و به سمت عبد الله آمدند. گفتند: بلدی […]
نه ساله بود و جلوی مسجد جامع اصفهان مشغول وضو گرفتن. روحانی سیدی هم کنارش منتظر ایستاده بود تا با هم به مسجد بروند. دو زن بدون حجاب از درشکه پیاده شدند و به سمت عبد الله آمدند. گفتند: بلدی […]
بهترین کسی که ما باید از او حساب ببریم و آبروی مان را پیش او حفظ کنیم خودمان هستیم. اگر آبروی مان پیش خودمان از بین برود، پیش همه از بین رفته است. انسانی که خودش را پایین می گیرد […]
در همه چیز ما را محاصره کرده اند. یک روستایی هم که به شهر می آید تا پارچه بخرد، می گوید خارجی باشد ایرانی نباشد. زمینه ای فراهم کرده اند که جنس ما خراب است و شما نمی توانید جنس […]
خدا را شکر که راه جنگ را باز کرد و بچه های ما این قدر معجزه دیدند که اصلا مسئله معجزه برای شان حل شده است. در عملیات میمک چند نفر به مدت شش هفت روز در محاصره دشمن بودند. […]
کار برای خدا در بیان شهید عبد الله میثمی اگر می خواهید امکانات تان بیشتر شود، حوزه کار را بیش تر کنید. باید خدایی بیاندیشیم نه مادی. نباید روی آن چیزی که در دست مان هست حساب کنیم، بلکه باید […]
رهبر معظم انقلاب: شهید میثمى یک اسطورهاى شد از لحاظ تأثیرش در رزمندگان به عنوان یک روحانى. اين برادران روحانىاى که از جبهه همواره آمدند و رفتند و اينها، وقتی هم ایشان حیات داشتند هميشه مىآمدند [دربارهی ایشان]مىگفتند. يعنى واقعاً […]
شهادت در بیان شهید عبد الله میثمی امام می فرمود طبع انقلاب چنین است که شهید می خواهد. امروزه در هر مجلس و محفلی انتظار از دست دادن یکی از چهره های درخشان خود را می کشیم. چرا؟ برای این […]
مصالحه با آمریکا در بیان شهید عبد الله میثمی در بین ملت ما ساده لوحانی هستند که ذره ای عقل در مغزشان نیست؛ می گویند چه خوب است ایران کوتاه بیاید و این آتش را بخواباند و یک آبی روی […]
برش اول: میر رضی فرمانده لشکر ۱۰ سید الشهدا بود و یدالله کلهر معاونش. هر دو اهل شهریار بودند و از کودکی با هم مأنوس. حالا در گرما گرم عملیات کربلای پنج میر رضی شهید شده بود. کلهر دیگر در […]
جملات قصار شهید عبد الله میثمی (۱) ما از روزی بترسیم که دشمن به ما کاری نداشته باشد. ما باید از آن روزی بترسیم که ترور نداشته باشیم. از آن روزی بترسیم که آمریکا احساس آرامش کند. بترسیم از آن […]
عبد الله با این که در جبهه بود و کلی مشغله داشت، اما از احوال خانواده و پدر و مادرش غافل نمی شد. گاهی به واسطه هم محلی هایی که در جبهه بودند، برای پدر و مادرش پول می فرستاد. […]
سر شب معمولا زندانی ها، با هم گرم می گرفتند و هر گروهی به تناسب خودش به کاری مشغول می شد. از بحث ها سیاسی گرفته تا بازی ورق و شطرنج و تماشای تلویزیون. اما عبد الله از همه اینها […]