برش هادوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳

اخلاص و عشق به گمنامی در سیره حاج احمد متوسلیان

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

برش اول:
همه دور هم نشسته بوديم. اصغر برگشت گفت«احمد!  تو که کاري بلد نيستي. فکر کنم تو جبهه جاروکشي مي‌کني،ها؟»

احمد سرش رو پايين انداخت،لبخند زد و گفت: «اي… چیزی در همين مايه ها.»

از مکه که برگشته بود، آقاي فراهاني يک دسته گل بزرگ فرستاده بود در خانه يک کارت هم بود که رويش نوشته شده بود: «تقديم به فرمانده رشيد تيپ بيست و هفت محمد رسول الله،حاج احمد متوسليان

برش دوم:

یک گروه خبرنگاری حاج احمد را گیر انداخته بودند و ازش مصاحبه می گرفتند. وقتی دورشان شلوغ شد، حاجی اشاره به رزمنده ها کرد و گفت: «ما که کاره ای نیستیم. این ها عملیات کرده اند. بروید با این ها مصاحبه کنید».

با اینکه دوربین ول کنش نبود، سوار جیپ شد و رفت.

کتاب یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان،نویسنده: زهرا رجبی متین، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: پنجم، ۱۳۸۹؛ خاطره شماره ۴۷ و ۸۹٫

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  دهانش را خُرد می کردم! خاطره ای از شهید مدرس

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر