برش هادوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳

خرید کباب و خوردن نان و سبزی شهید سید حسین علم الهدی

کلام شهیدان: فرازی از وصیت نامه شهید سلیمانی : شهدا را در چشم، دل و زبان خود بزرگ ببینید، همانگونه که هستند. فرزندانتان را با نام آنها و تصاویر آنها آشنا کنید.

یک روز بعد از تمام شدن کارها در اهواز، گفت: برو طرف یکی از کبابی ها.

در دل خیلی خوشحال شدم که بالاخره بعد از چند روز یک غذای گرم و درست حسابی می خوریم. حسین رفت داخل کبابی. برگشتنی مقدار زیادی کباب خریده بود.

با خودم گفتم لابد به جز من، حسین مهمان های دیگری هم دارد که این همه خرج کرده است.

گفتم: این همه کباب خریده ای برای چه؟ زیاد می آید.

گفت: نترس زیاد نمی آید.

سوار ماشین شدیم. خودش نشست پشت فرمان. تا به خود بیایم حسین به سمت یکی از محله های فقیر نشین اهواز راند.  محله حصیر آباد. در خانه ای نگه داشت. یکی دو تا از کباب ها را لای نان پیچید. در خانه را زد. پسر بچه ای بیرون آمد. گفت بفرمایید نذری است.

در آن روز حسین در خانه شاید چها ر پنج خانه دیگر هم سر  زد و به هر کدام از آنها هم یکی دو تا کباب داد. حالا فقط دو کباب مانده بود برای خودمان.

رفتیم خانه حسین. حسین کباب ها را جلوی من گذاشت و خود را با نان و پنیر و سبزی مشغول کرد. هرچه اصرار کردم نخورد. 

می‌گفت به مزاج من می‌ سازد.  مزاج معنوی اش را می گفت.

کتاب سه روایت از یک مرد، محمد رضا بایرامی، انتشارات هویزه، چاپ اول، ۱۳۹۴؛ صفحه ۷۹-۷۸٫

به این پست امتیاز دهید.
حتما بخوانید:  دستگیری از نیازمندان در سیره شهید محمود اخلاقی

مطالب زیر رو هم از دست ندید…

نظرات و ارسال نظر