برش اول:
سید حمید خیلی آدم مخفی کار و تو داری بود.
نشسته بود گوشه سنگر و مدام در حال صحبت بود. هر دفعه هم طوری صحبت می کرد که خیلی عادی جلوه کند.
گفتم: سید! در جبهه چه کاره ای؟
گفت: تلفن چی فرمانده ام.
راست می گفت: تلفن چی خودش بود. فرمانده خط بود و به نیروهایش هم سپرده بود که کسی متوجه نشود که سمتش چیست؟!
برش دوم:
در کرخه مسئول خط بود. قرار بود عده ای از بچه های رفسنجان بیایند آنجا. قبل از آمد نشان به همه توصیه کرد که جایگاهش را لو ندهند. می گفت: نمی خواهم کسی فکر کند که برای پست و مسئولیت به جبهه آمده ام.
پا برهنه در وادی مقدس، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، چاپ اول- ۱۳۹۳؛ ص ۸۹ و ۵۱٫
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده