🔹تابستان سال شصت و چهار بود که در یکی از خیابان های شهر بافت به عیسی برخورد کردم. بعد از خوش و بش معمول از وضعیت زندگی اش پرسیدم.
◾️گفتم: دانشگاه رفتی؟ ازدواج کردی؟
◽️گفت: عقد کرده ام.
◾️گفتم:«مبارکه! پس حاضر شدی ازدواج کنی؛ حالا طرف کی هست؟».
◽️گفت:«تکه زمینی در گلزار شهدای روستامون!».
راوی: عسکر شمس الدینی
کتاب عیسای حیدری ؛ خاطرات شهید عیسی حیدری. نویسنده: حسین فاطمی نیا؛ ناشر: بنیاد حفط آثار و نشر آثار دفاع مقدس کرمان. نوبت چاپ: اول-۱۳۸۸٫ صفحه ۲۰٫
به این مطلب رای دهید.
30
لینک کوتاه شده