وصیت نامه اول:
خدايا! تو مي داني که در اين راه قدم نگذاشته ام مگر براي رضاي تو. پروردگارا! تو شاهدي که فقط براي رضاي تو به جبهه رفتم نه براي رياء که تو خود ميداني من در همه عمرم از ريا بي زار بودم .
خدايا! به جبهه نرفتم تا بگويند چه مرد قهرماني است؛ بلکه به خاطر اعتلاي اسلام تو و به خاطر رضاي تو به جبهه رفتم و اگر در اين راه مقدس شهيد گردم در تشييع جنازه ام بگويند شهيدان زنده اند الله اکبر !
امروز ديدم نه روز مقام طلبي است، نه روز رياست جويي،، نه روز پول جمع کردن است، بلکه روز ياري کردن قرآن است. امروز روز ياري کردن اسلام است. آري امروز که همه ابرقدرت هاي ظالم در خارج و منافقين از داخل مي خواهند اسلام را نابود کنند و اين انقلاب را از بين ببرند، ما نبايد به فکر اين باشيم تا چگونه از جنگ فرار کنيم و هر کدام به بهانه اي بخواهيم به جبهه نرويم . يکي بگويد پدرم و مادرم و زن و فرزندم ناراضي هستند ، پس چه کسي بايد به جبهه برود؟ چه کسي بايد از اسلام و قرآن و از انقلاب دفاع کند؟
هرگز ما نبايد بنشينيم تا صدام کافر بيايد به کمک عُمّالش شيراز ، اصفهان و تهران و … را از ما بگيرد و ما هم تمام فکرمان اين باشد که زمين نداريم ، پول نداريم … آيا مي دانيد که صدام کافر چه بر سر شهر سوسنگرد و خونين شهر آورده است؟ آيا مي دانيد که ناموس ما به دست ظالمان صدامي گرفتار هستند؟ غيرت و همت اسلامي شما کجا رفته است؟ در روز قيامت؛ در پيشگاه خداوند چه جوابي خواهيم داد؟
خدا مي داند که اين شهدا و اين رزمنده ها چه حق بزرگي بر گردن ما دارند که اگر فداکاري آنها نبود صدام براي مملکت ما حتي ناموس هم نمي گذاشت و حيات زندگي مان را مرهون شهدا و رزمندگان هستيم.
آري بايد خون داد تا اسلام زنده بماند . من از آن خانواده و از آن زن و فرزندم و خواهرم و برادرم و دوستان و آشنايان می خواهم، اگر بخواهند براي شهادت من ناراحت بشوند و به انقلاب اسلامي و رهبر کبير انقلاب اسلامي بدبين بشوند و خداي ناخواسته حرفي پشت سر من بزنند و بگويند اگر اينجا مي ماند و تبليغ مي کرد بهتر بود و يا اگر بالاي سر خانواده اش مي ماند بهتر بود … باید بگویم ، نه اين حرف ها اشتباه محض است ، من زن و فرزندانم را بخدا مي سپارم که خدا بهترين مولا و بهترين بصير است ، اگر خدا خواست که برگشتم در خدمت اسلام و شما هستم؛ ولي اگر در راه خدا شهيد شدم مي خواهم فرياد بزنيد . خدايا ، خدايا ، تا انقلاب مهدي (عج) خميني را نگه دارد . تا دشمن بسوزد و کور گردد .
تاريخ ۵/۹/۱۳۶۰
شير علي سلطاني .
از جبهه سوسنگرد و شهر خون و شهادت .
والسلام .
وصیت نامه دوم:
بسمه تعالى
محضر محترم برادر رزمنده و مبارز فى سبیل الله، پاسدار قرآن برادر …..، مرد تقوى و فضیلت.
اما بعد اى دوست عزیز! اولین وصیت من به شما این است که دست از حسین و عزادارى حسین علیه السلام برمدارى.
مبادا خداى نکرده لباس مقدس سربازى امام زمان علیه السلام را از تنت بیرون نمایى که شما در این ارگان بهتر مىتوانى از مکتب حسین (ع) دفاع نمایى البته خداوند فرموده است: « شیطان دشمن بزرگ شماست و میخواهد بر سر راه خیر مانع ایجاد کند». این جانب از شما تقاضا مىدارم تا آخر عمر خدمتت را در سپاه ادامه دهی.
خانواده شما را سلام مىرسانم. برادرانت را با خانواده سلام مىرسانم. سلام مرا به تمام دوستان و برادران سپاه برسانید. ازقول حقیر برادر …… وبرادر …….وهمه دوستانت را سلام برسانید.
برادر عزیز! کتابها را ازکتابخانه مصطفوى بعد از چاپ بگیرید و بفروشید پولش را کلا به مصرف صندوق خیریهاى که دایرکردى برسان و تعدادى کتاب حق و باطل در قم کتاب فروشى امیرالمؤمنین دارم، اگر فروش نرفته است ازحجه الاسلام حسین امام جماعت مسجد المهدى (عج) سئوال کنید ایشان اطلاع دارند و پول فروش کتابهاى حق و باطل را فقط صرف ساختمان مسجد المهدى که مورد احتیاج است نمایید و یک قطعه زمین هم از پدرم به من ارث رسیده است آن زمین را هم بفروشید و باپول آن مادرم به مکه معظمه برود که مادرم خیلى حق گردن من دارد و من فرزند لایقى براى او نبودم و از او مىخواهم این عبد عاصى را به کرمش ببخشد .
یک نامه براى مادرم نوشته و فرستادهام و به ایشان بگوید اگر دیگر نامه نفرستادم مرا ببخشند.
یک کلت در خانه دارم از آن سپاه مىباشد تحویل گرفته و به سپاه بدهید.
دیگر وصیتى که دارم این دو سخن است اولا دلم می خواهد تا به عنوان پوستر وکلیشه آنرا پخش کنند تا منافقین و ضد انقلاب بدانند ما با خونمان از ولایت فقیه حمایت خواهیم کرد. آن دو سخن این است :
بارالهى! از ساحت مقدست تقاضا دارم آن هنگام که به فیض شهادتم مىرسانى، ابتدا قلبم را ازکار بیاندازی تا در لحظات آخرعمرم بیاد تو و امام زمانم بوده و باتمام توانم فریاد بزنم خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار.
اگر ریختن خون ناقابل من فرج مولایم امام زمان را نزدیکتر مىکند پس اى خمپارهها خونم را بریزید به امید دیدار در بهشت موعود، کنار دست امام حسین (ع) وهمه خوبان عالم.
برادر شما شیر على سلطانى ۲۹/۱۲/۶۰ جبهه شوش دانیال
وصیت نامه سوم
ای همه ی کسانی که مرا دوست می دارید ، از شما تقاضا دارم هنگامی که خبر شهادت من به شما رسید ، ناراحت نشوید و مبادا خدای ناکرده از جمهوری اسلامی انتقاد بگیرید که همه ی جوان های مردم را به کشتن داد. نه، ما ذلیل بودیم خدا ما را به واسطه ی این انقلاب عزیز کرد… ای هزاران بار جان ناقابل من فدای اسلام عزیز باد،
مبادا اشکال بگیرید که اگر بالای سر فرزندانش می ماند بهتر بود، نه به خدا این حرف ها غلط محض است. من، زن و فرزندم را به خدا می سپارم که خدا بهترین یار و بهترین مدد کار است و از ساحت مقدسش می خواهیم که آن ها را به راه راست هدایت کند. آمین یا رب العالمین.
و از شما می خواهم به جای این فکر ها مشت تان را گره کرده و از ولایت فقیه که همان اسلام راستین است و از این انقلاب و از اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین و از خمینی کبیر؛ این پیر پارسا دفاع نمایید تا خدا شما را در دوعالم یاری کند.
ای همه انسانهایی که در پی سعادت ابدی هستید، اگر می خواهید از چنگال گرگ های درنده و سلطه گر نجات پیدا کنید، همگی روی به اسلام؛ این آئین نجات بخش روی آورید که فقط اسلام است که با آن می توان بشریت را از همه بد بختی ها نجات بخشید.
به امید آن روز که بشریت آگاه گردد و به اسلام عزیز روی آورد. انشالله.
دانلود باکس
- ولایت فقیه در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
- امام زمان (عج) در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
- ولایت فقیه در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
- حق شهدا در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
- اخلاص و عمل برای خدا در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
- بازگشت به اسلام در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
- انقلاب اسلامی در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
- سپاه پاسداران در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
- امام حسین (ع) در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
- انقلاب اسلامی در وصیت نامه شهید شیر علی سلطانی
مشاهده با QR کد
به این مطلب رای دهید.
22
لینک کوتاه شده