محمود فرمانده گردانی بود که با نیروهایش همدل بود. حتی وقتی که دور از آنها بود؛ اما نمی توانست از فکرشان خارج شود.
یک بار با عده ای از رزمندگان رفته بود کامیاران. موقع ناهار به رستورانی می روند. همراهان برای ناهار مرغ سفارش می دهند.
محمود گفت: برای من سفارش ندهید. ما مشغول خوردن مرغ بودیم و او داشت با نان های سر میز خودش را مشغول می کرد.
یکی از رزمنده ها گفت: من فکر کردم روزه هستی که غذا سفارش ندادی؟
محمود گفت: من چطور می توانم اینجا بنشینم و مرغ بخورم در حالی که نیروهای گردانم در آماده باش هستند و به این غذا دسترسی ندارند.
همین اتفاق در بار دیگری که بچه ها در همین کامیاران می خواستند ساندویچ بخورند، اتفاق افتاد و محمود به خاطر نیروهایش لب به ساندویچ نزد.
راوی: جواد انصاری فر؛ هم رزم شهید و حمید شفیعی
کتاب گردان نیلوفر ؛ خاطرات شهید محمود پایدار. نوشته: محمد رضا عارفی. ناشر: لشکر ۴۱ ثار الله کرمان. نوبت چاپ: سوم-۱۳۸۸٫ صفحه ۷۴٫
کتاب رندان جرعه نوش ؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی، تدوین گر: محمد دانشی، ناشر: سماء قلم، نوبت چاپ: اول- ۱۳۸۴؛ صفحه ۱۲۴٫
به این مطلب رای دهید.
02
لینک کوتاه شده