رفته بودیم بازدید مناطق جنگی. میثمی هم آمده بود برخی قسمت ها را نشان مان می داد. خواستیم برگردیم مقر. میثمی گفت: فعلا کار دارم، شما بروید.
در مسیر دیدمش. پشت ماشینی که رزمنده ها را می برد، سوار شده بود.
«کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۶۸٫»
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده