حاج خانم شنیده بود داخل زندان چاقو کشی شده است و چند نفر زخمی شده اند. آرام و قرار نداشت.
آمد ملاقات اجازه نمی دادند؛ تا اینکه یکی از سربازها شناخت مان و وقت ملاقات داد. اما عبد الله قبول نکرد.
می گفت: اگر بناست که ملاقاتی باشد، باید برای همه باشد. مگر فقط من ننه دارم.
«کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ۳۳٫»
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده