از بیست روزه گی مادر را می شناخت و کنارش آرام بود. مادر هم وقتی می خواست عبد الله را شیرش دهد، بسم الله می گفت و از اول تا آخر شیر خوردنش یا حسین از لبش نمی افتاد.
روزی هم که می خواست بفرستدش مدرسه از زیر قرآن ردش کرد و آیه «رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري (طه ۲۵)»را برایش خواند. روزهای امتحانی هم همین رویه را داشت.
«کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره سه و هفت.»
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده