از اردوی مشهد برگشته بود. با اینکه می توانست خانواده اش را هم ببرد، اما این کار را نکرده بود.
پرسیدم: عبد الله! چرا خانواده ات را نبردی؟
گفت: از وقتی رحمت الله شهید شده، بین خانواده خودم و او فرقی نمی گذارم، تا مبادا به دلش خطور کند که اگر رحمت الله زنده بود، ما را هم می برد.
خیلی اهل مراعات بود و نکته سنج.
«کتاب یادگارن، ج۵، چاپ دوم ۱۳۸۸، ناشر روایت فتح، خاطره ص ۶۰٫
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده