سید مجتبی فرماند قلب ها بود. موقع ناهار که می شد خودش سفره را برای کادر گروهانش پهن می کرد.
شب ها هم که برای آموزش غواصی به آب می زدیم، مثل پروانه دورمان می گشت. اول از همه خودش به آب می زد و آخر از همه بیرون می آمد. وقتی هم که از آب بیرون می آمدیم، حلقه های لاستیک فروزان منتظرمان بودند. سید تا بچه ها را دور آتش جمع نمی کرد، آرام نمی گرفت. با چوب بلند یکه در دست داشت آتش را تیز می کرد تا بچه هایش گرم شوند.
شب هایی هم که می رفتیم تمرین بلم سواری، هوا خیلی سرد بود. اما مگر جرأت می کردیم، صدایش را در آوریم. سید به همه قایق ها سر می زد. تا احساس می کرد شانه ای از سرما می لرزد، اورکتش را به زور به تنش می کرد. همه فکر و ذکرش مراقبت از ما بود.
راوی: حاج حسین یکتا
کتاب مربع های قرمز ؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، ناشر: نشر شهید کاظمی، نوبت چاپ: دوم بهار ۱۳۹۷؛ صفحات ۲۵۲، ۲۵۶، ۲۶۰-۲۶۱٫
به این مطلب رای دهید.
11
لینک کوتاه شده