کتاب فرزند ابوتراب (ع)؛ برگ هایی از زندگی مرحوم سید علی اکبر ابوترابی
پدید آورنده: مؤسسه فرهنگی خاکریز ایمان و اندیشه
ناشر: خیزش نو
نوبت چاپ: اول- ۱۳۹۵٫
تعداد صفحات: ۹۴٫
کتاب حاضر یکی از مجلدات مجموعه پابرهنه است که به بررسی خاطرات شهدا و چهره های شاخص انقلاب می پردازد.
در مقدمه کتاب درباره این مجموعه چنین آمده است:
در این مجموعه کتاب که با عنوان «پابرهنه» طراحی و تولید شده است، تلاش کردهایم تا گوشهای از زندگی و سیره فردی اجتماعی و سیاسی چند تن از مسئولین و خدمتگزاران راستین جمهوری اسلامی را در قالب خاطراتی کوتاه به تصویر بکشیم.
هدف ما از ارائه این مجموعه الگو سازی برای مخاطب نیست. نمیخواهیم نقش یک مبلغ یا یک معلم را ایفا کنیم؛ بلکه می خواهیم در کنار مخاطب بنشینیم و ببینیم انقلاب اسلامی چه کسانی را از مسند قدرت به زیر کشید و چه کسانی را به جای ایشان بر مسند خدمتگزاری به مستضعفین و پابرهنگان نشاند. میخواهیم ببینیم مسئولین جمهوری اسلامی چگونه باید باشند و مسئولین فعلی با چه محک و معیاری سنجیده می شوند و نسبتشان با آرمان های انقلاب اسلامی در مورد کارگزاران حکومت چیست؟
کتاب حاضر که به خاطراتی از سید آزادگان مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر ابو ترابی در قالب ۶۶ برش می پردازد، از سال های دبیرستانش در قزوین تا سال های طلبگی در نجف اشرف و اسارت و آزادی می پردازد.
چهارده خاطره مربوط به ایام نوجوانی و جوانی قبل از اسارت، نوزده خاطره مربوط به ایام اسارت و سی خاطره مربوط به فعالیت های ایام آزادی تا ارتحال می باشد.
یکی از نقاط قوت کتاب کاربردی بودن اکثر خاطرات کتاب است. گرد آورندگان گزینش خوبی از خاطرات مرحوم ابوترابی انجام داده اند. در کنار این ویژگی، مستند بودن خاطرات به منبع و راوی خاطه به طراوت آن می افزاید و نمی گذارد نقیصه تحقیقی نبودن کتاب و ذکر خاطرات از یک منبع به چشم بیاید.
اگر تهیه کنندگان مجموعه خلاصه ای از زندگی نامه شخصیت کتاب را در ابتدا یا انتهای کتاب ذکر می کردند، خیلی بهتر بود.
از محاسن دیگر کتاب ذکر نمایه در آخر کتاب است که نشان دهنده دقت نظر گرداورندگان در ارائه اثری بی نقص می باشد.
یکی از نماهایی که کتاب از مرحوم ابوترابی ارائه می کند، روحیه جهادی ایشان است.
برشی از صفحه ۱۳ کتاب:
آقای یعقوبی دوست و همراه آقای ابوترابی بود و این دو با هم رفت و آمد خانوادگی نداشتند. یک روز فرزند آقای یعقوبی که حدود ۱۵ سال داشت به ایشان گفت: «بابا! من خیلی دوست دارم بزرگ که شدم مثل آقای ابوترابی بشوم». آقای یعقوبی هم که قرار بود همان روز به اتفاق حاج آقا برای ساخت اتاقکی برای یکی از روستاییان محروم در اطراف قزوین برود، به فرزندش گفت: «کاری ندارد از همین حالا شروع کن و هر کاری ایشان میکند یاد بگیر و انجام بده».
به اتفاق ایشان و فرزندشان به روستای موردنظر رفتیم. وقتی بنا آمد حاج آقا لباس کار به تن کرد و برای او آجر پرت می کرد و گِل درست می کرد. آن روز از ظهر گذشت، چون همه گرم کار بودند، کسی حرفی از ناهار نزد و گرسنه و تشنه کار را تا پاسی از شب ادامه دادند. اتاقک که ساخته شد، صاحب خانه از حاج آقا و همراهان خواستند یک استکان چای بخورند و بعد بروند؛ اما حاج آقا قبول نکرد و بلافاصله به قزوین برگشتیم.
آقای یعقوبی می گفت: «به خانه که رسیدیم، چون دیر وقت بود، شامی هم نبود که بخوریم. در همین حال پسرم که حسابی گرسنه و تشنه و عصبانی بود گفت: من دیگر نمی خواهم آسید علی آقا باشم!
سخن آخر
ابوترابی چهره خدوم و مخلص و جهادی غیر قابل تکرار تاریخ معاصر ایران بود. هر چه در خط سیر فکری و عملی اش را نگاه می کنی، چیزی جز اخلاص مکرر دیده نمی شود. روحانی که سراسر عمرش به مبارزه گذشت. سال هایی را در مبارزه با حکومت ستم شاهی، یک دهه در جدال با حکومت بعث عراق و یک دهه در جهاد فرهنگی و محرومیت زدایی.
مطالعه این کتاب خط فکری و عملی از او مقابل دیدگان انسان ترسیم می کند و شوقی زاید الوصف نسبت به او راه پر افتخارش را در دل انشان ایجاد می کند.
به امید روزی که ما هم مثل او آزاد شویم از این قفس خود ساخته افکار و عدات زشت و پلشت و رها شویم در دریاری کرامت و رحمت خداوندی.
پیوندهای مرتبط:
برش هایی از این کتاب را در اینجا مشاهده خواهید کرد.
به این مطلب رای دهید.
10
لینک کوتاه شده