کتاب هوری؛ زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی
نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی
نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴
تعداد صفحات: ۳۰۴ صفحه
قطع: رقعی
کتاب حاضر به بررسی زندگی سردار گمنام هور، شهید علی هاشمی از زوایای مختلف در دوران مختلف زندگی می پردازد.
صفحات متنی کتاب ۲۸۵ صفحه در ۸۹ سر فصل می باشد. ضمائم کتاب هم شامل ۵۷ قطعه تصویر از شهید در سنین مختلف از کودکی تا تشییع و برخی یاران او و هم چنین تصویر برخی اسناد می باشد.
این کتاب، مثل همه کتاب های ناشر فصل بندی مشخصی ندارد. فصل بندی های آن در حقیقت تغییر روایت و راویان است با یک سیر تقریبا منظم از کودکی به بزرگ سالی.
شهید علی هاشمی بزرگ مردی است که در استان محرومی زندگی کرده و بزرگ می شود. شاید ویژگی ثابت علی هاشمی در همه سال های مبارزه، مخصوصا در سال های دفاع مقدس، روحیه تسلیم در برابر اوامر و دستورات سیستم فرماندهی جنگ می باشد. اگر چه در مواردی آن را صحیح نمی دانست؛ اما خودش را در جمع حل می کرد و این ویژگی پایه و اساس کار تشیکلاتی است. این روحیه در جای جای کتاب خود نمایی می کند.
برشی از صفحه ۶۷ کتاب:
پس از سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر، از مقام های بالای سپاه دستور انحلال واحد ها و تیپ ها رسید. بعضی تیپ ها از جمله تیپ امام حسن علیه السلام که فرمانده اش حسین کلاهکج و تیپ ۳۷ نور و چند یگانه دیگر منحل شدند.
علی هاشمی خیلی از این انحلال ناراحت شد. حق داشت. تیپ ۳۷ نور در سال های اول جنگ، خدمات زیادی انجام داد و عملیات های موفقیت آمیز بسیاری علیه دشمن به ثمر رساند. بچه ها از این که می دیدند تیپ ما پس از آن همه زحمت صادقانه در آن شرایط سخت، منحل شده خیلی افسوس می خوردند. مدتی بعد از مرکز به حاجی ابلاغ کردند که سپاه سوسنگرد را تحویل بگیرد.
در سایه همین روحیه است که روحیه نبوغ و مدیریت علی هاشمی بروز کرده و او را به رده های کلان مدیریتی جنگ می رساند.
یکی از مهم ترین کارهای علی هاشمی که در جای جای کتاب خوب به آن پرداخته شده است، باز کردن عرصه فعالیت برای نیروهای عرب زبان بومی است. این کاری بود که در آن زمان کسی توصیه که نمی کرد که خیلی ها هم نهی می کردند و فراتر از آن، به کارگیری مجاهدین عراقی در امر شناسایی و حفظ هور بود و همین امر قدرت ما را تقویت می کرد. به خاطر همین کارها بود که علی هاشمی خار شماره یک چشم ارتش بعث عراق بود و عراقی ها در مراحل مختلفی اقدام به ترور و یا ربودن علی هاشمی کردند:
برشی از صفحه ۱۸۴ کتاب:
برای ارتش عراق هیچ فرمانده لشکری به اندازه علی هاشمی اهمیت نداشت. من برای این گفته ام دلیل دارم. علی هاشمی عرب بود. از روز اول در خوزستان شروع به فعالیت کرد. دشمن فکر میکرد با تبلیغات گسترده که انجام داده، مردم خوزستان به آنها ملحق خواهند شد؛ اما علی همه نقشه های آنها را نقش بر آب کرد. صدام به اعراب منطقه دشت آزادگان، دلخوش کرده بود؛ اما علی از جوانان همان منطقه، تیپ ۳۷ نور و هشت گردان حفاظت مرزی تشکیل داد. علی کاری کرد که بن بست جنگ شکسته شود. از دیگر کارهای او متحد کردن اعراب و استفاده از معارضان عراقی ضد صدام بود. این کار ضربات جبران ناپذیری به دشمن وارد کرد. برای همین چند بار عملیات ترور انجام داد.
نادر برادر حاجی می گفت: یک گروه تروریستی در استان کشف و دستگیر شدند. آنها شخصیت های مهمی که باید ترور می شدند را لیست کرده بودند. یادم هست دومین نفر از این لیست هاشمی بود.
یکی از ویژگی های آثار انتشارات شهید هادی، کشکولی بودن آن است که در کنار پرداختن به شخصیت شهید مورد نظر، حوادث و پرده های دیگری از شهدا و همچنین افراد دیگر مؤثر در جنگ می نمایاند. در یکی از این نمونه، اقراری است که محسن رضایی درباره پایان دادن به جنگ بیان می کند:
برشی از صفحه ۱۹۹ کتاب:
یادم نمی رود آن روزها عده ای مرا تشویق می کردند رسما به امام اعلام کنم دیگر نمی توانیم بجنگیم. میگفتند اگر توانایی جنگ نداریم برویم به امام بگوییم. این آرزوی کسانی بود که احساس می کردند واقعا نمی شود جنگید.
توقف در جنگ، فرو رفتن در یک منجلاب را به دنبال داشت. همه ی امید ما امام بود که قوت قلب ما بود و عاقبت این نفس مسیحایی معادلات را به هم زد. امام عزیز در یک پیام عاشورایی فرمودند: «حتی اگر یک خانه سالم مانده باشد و یک نفر در این مملکت زنده باشد این جنگ را ادامه خواهیم داد. ما تا آخرین نفس ایستاده ایم».
علی هاشمی از خلال کلمات و سطور کتاب، دلربایی می کند. رزمنده آرام و سربه زیر دیروز، فرمانده مطیع و نابغه سال های پایانی جنگ و گمنام غریب سال های بعد از آن، انسان را عجیب دلبسته خودش می کند. به طوری که ناخواسته انسان دوست دارد، دوست داشتن گمنامی را؛ اما وقتی از کتاب کنده می شوی، تازه از آرزوی خودت وحشت برت می دارد و ناگاه در خود که نگاه می کنی برای آرام کردن خود می گویی “من مرد این راه نیستم”. آری این راه در کنار همه داشته ها و ناداشته هایش، شجاعت انتخاب می طلبد و سپس جسارت اقدام. علی هاشمی همه اینها را داشت و قدرت مندانه انتخاب کرد غربت هور و گمنامی در سرزمینی که شب و روزش را در آنجا با معنویت گره زده بود.
قرارگاه نصرت، پایانش از شروعش معلوم بود. علی هاشمی باید همه سختی ها و کمبود امکانات را به جان می خرید و از شنیدن زخم زبان ها خم به ابرو نمی آورد و پای کار جنگ و هور می ماند تا خودش برسد به قرارگاه. پای قرار. قرار شهادت، قرار گم نامی، قرار عشق.
برشی از صفحه ۲۶۲ کتاب:
یک سال قبل از شهادتش بود. از جاده بستان به سوسنگرد میرفتیم. درباره سرنوشت و آینده خودش از او پرسیدم. گفت: عبدالرضا جان! من تا الان دو بار تا مرز شهادت رفته ام؛ ولی شهید نشدم. به شما قول می دهم در این جنگ، حتی اگر یک روز باقی مانده باشد، شهید خواهم شد. بعد یک عکس کوچک از توی جیبش درآورد و یادگاری به من داد. پشت عکس نوشته بود سردار رشید اسلام شهید علی هاشمی.
می گفت روزی که مردم مرا تشییع میکنند و زیر تابوت من را گرفتند، دوست دارم بگویند:
“این گل پرپر از کجا آمده” و عدهای دیگر بگویند “از سفر کرب و بلا آمده” می گفت: خیلی لذت داره که این را برای من بگویند.
و چه شیرین است این درد و این وصل. می دانی درد زمانی شیرین می شود که بدانی به درمان می رسی و این شیر مردان از همان ابتدای کار این درد شیرین را جرعه جرعه نوشیدند تا بال های پروازشان به حرکت در آمد و در یک چشم به هم زدنی ما زمینیان را رها کردند و سر سفره عنداللهی مقیم شدند.
مطالعه این کتاب سراسر نور و حماسه می تواند انعکاسی از نور وجود شهدا را مهمان قلب هامان کند.
پیوندهای مرتبط:
برش هایی از خاطرات و مطالب کتاب را در اینجا مشاهده بفرمایید.
به این مطلب رای دهید.
00
لینک کوتاه شده