مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۲۳
املاکی به روایت همسر شهید
نویسنده: رقیه مهری آسیا بر، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول: ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۱۰۷ صفحه؛ مصور
جلد ۳۲ ام مجموعه نیمه پنهان ماه به بررسی زندگی سردار شهید اسلام شهید حسین املاکی جانشین فرمانده لشکر ۱۷ قدس گیلان اختصاص دارد.
کتاب از سال ۵۷ با ارائه سر نخ هایی از فعالیت های قبل از انقلاب شهید املاکی شروع شده، با خواستگاری و زندگی مشترک ادامه پیدا می کند.
ده صفحه پایانی کتاب به ۱۶ تصویر سیاه و سفید از شهید املاکی و خانواده ایشان اختصاص پیدا کرده است.
در فراز ی از کتاب صفحه ۲۴ آمده است:
مینا خانم گفت: شما حسین آقا رو می شناسید، نیاز نداره ازش تعریف کنم. خدا حسین رو شب عاشورا به ما داد. بچه ام عاشق امالم حسینه… .
اگر ولادت شهید املاکی را با این مبنا محاسبه کنیم، تاریخ تولد ایشان روز خواهد بود که با تاریخ ذکر شده قابل تطبیق نیست؛ چرا که روز عاشورای سال ۱۳۴۰ شمسی، مصادف با سوم تیر خواهد بود.
این کتاب که روایت ۶۱ ماه زندگی مشترک خانم زهرا سحری با شهید حسین املاکی است، حکایت گر فراز و نشیب ها و تلخی ها و شیرینی های یک زندگی مشترک است. شیرینی هایی که خود را در پس انبوهی از مشکلات و سختی ها، خود را پنهان کرده اند و برای کسانی که از دور نظاره گر این زندگی مشترک اند، گاه غیر قابل رویت می شود.
کتاب بیش از آنکه روایتگر نیمه پنهان شخصیت شهید بزرگ وار باشد، حاکی از مشکلاتی است که یک عروس جوان به عشق همراهی لحظه ای با حسین داستان ما، به جان می خرد و دم بر نمی آورد.
به عنوان نمونه صفحه ۴۲ کتاب چنین است:
روز های نوروز سال ۶۲، با اندوه و نگرانی سپری می شد. هر لحظه چشمم به در بود و گوشم به صدای در حیاط، که حسین آقا چند روزی از ایام عید را به مرخصی بیاید و اولین عید بعد از ازدواج مان را کنار هم باشیم؛ اما نه نامه ای آمد و نه خودش. مغازه ای در روستای مان بود که اداره پست نامه را آنجا تحویل می داد. پدر حسین آقا روزی چند بار به آن مغازه سر می زد، اما خبری از نامه ها نبود.
انتظار از کتابی این چنینی این است که رمز گشای نقاط کاربردی و قابل تأسی از زندگی مشترک شهید باشد، نه صرف روایت درد ها و رنج های یک هسر شهید.
گرچه آن رنج ها دردها هم در جای خود باید دیده شود.
نمونه از این دردها و رنج ها که در صفحه ۶۲-۶۱ آمده است، چنین است:
با پدر و مادر حسین آقا به بازار روز هفتگی لنگرود می رفتم و مایحتاج بچه ها را تهیه می کردم؛ لباس، شیشه شیر، پستانک و چیزهای دیگر.
من مانده بودم و دو تا بچه کوچک که نگه داری شان سخت بود. مرتب سرما می خوردند و مریض می شدند. باید به تنهایی، این مسافت کوهستانی سخت و طولانی را طی می کردم تا آنها را به دکتر ببرم و دارو های شان را بگیرم. تا صبح بالای سرشان بیدار می ماندم تا تبشان فرو کش کند.
از طرفی هم باید زخم زبان ها و حرف های تحمل ناپذیر اطرافیان را می شنیدم که چرا با چنین مردی ازدواج کرده ام و همیشه باید انتظار بکشم و به تنهایی بار سنگین مسئولیت زندگی را به دوش بکشم. با شنیدن این حرف ها یک چشمم اشک می شد و یک چشمم خون.
تمام کارها و رفتار و حرکاتم، زیر ذره بین مردم و فامیل قرار گرفته بود که شوهرش نیست چه طور زندگی می کنه؟! چی کار می کنه؟! چی کار نمی کنه؟! و … .
راضیه خانم هشت ماهه بود که حسین آقا بعد از ماه ها دوری از خانواده به مرخصی آمد. دلم نمی خواست همسرم از سختی ها و انتظارهایم با خبر شود… .
همه اینها حاکی از این است که دلیل آسان دل سپردن فرماندهان شهید اسلام به جنگ، همسرانی بودند که مانند شیر، امنیت خانه و زندگی شان را فراهم کردند؛ اما صد حیف و افسوس که با توجه به سیاست کثیف برخی دولت نامردان بعد از دفاع مقدس، هیچ گاه این رشادت ها دیده نشد و خانواده شهدا را به حاشیه راندند و از عوارض این حاشیه نشینی، سوء استفاده تبلیغاتی برخی جریان های انتخاباتی، از خانواده مخصوصا همسران شهدا بود و هست.
در کنار همه این گروه های تبلیغاتی، کم فعالیت نیست جریان معاند شهدا و انقلاب که در کمین این سرو های ایستاده نشسته که در بزنگاه آنها را یک به یک از رود خروشان انقلاب جدا سازد.
اهتمام به شناخت عظمت این خانواده ها و تلاش عملی برای قدر دانی از ایشان مخصوصا توسط قشر بانوان، آن کاری است که از اول انقلاب بر زمین مانده است و می تواند زخم هایی عمیق را التیام بخشد.
پیوندهای مرتبط:
برش هایی از این کتاب را اینجا ملاحظه بفرمائید.
به این مطلب رای دهید.
01
لینک کوتاه شده